موسوی، سیدعبدالجواد - اگر نامه هفت اصلاحطلب به آقای حبیبالله عسگراولادی را نخواندهاید حتما بخوانید. اتفاقی است مهم. احساساتی نشدهام. اهل سیاست حرف زیاد میزنند، حرفهای قشنگ هم زیاد میزنند اما حرف دوستان اصلاحطلب ما اینبار از جنس دیگری است. وعده و وعید نیست. شعار نیست. به کسی در باغ سبز نشان ندادهاند. از جامعه مدنی و یا آوردن پول نفت بر سر سفره مردم سخن نمیگویند. صادقانه و صمیمانه با انتقاد از خود آغاز کردهاند: «ما غالبا فرصتسوزی کردهایم و امکان دیالوگ را از خود و دیگران دریغ کردهایم... شوربختانه به دلیل فقدان تربیت فرهنگی و ناآشنایی با اندیشه تعامل فرهنگی و اجتماعی که ریشه در سرشت استبدادی جامعه دارد و گاه به جهت شیطنت برخی از بدخواهان و کینهتوزان از جاده انصاف دور شدیم». در میانه، خطر نفوذ نامحرمان و فرصتطلبان را متذکر شدهاند: «زمانی که سفره حاکمیت را پهن دیده و خطرات احتمالی را مرتفع، ناگاه کاسه داغتر از آش شده، چنان بر طبل خشونت، افراط، تندروی و ظاهرفریبی کوبیدهاند که انقلابیون واقعی را از همراهی با انقلاب بازداشتند». در ادامه از جوانمردی و پهلوانی سخن گفتهاند و در پایان با فرازی حکیمانه نامه خود را به پایان بردهاند: «تفکر اصیل اصلاحطلبی و جریان اصلاحطلب پاسخ به یک نیاز تاریخی و خواست عمومی و حیاتی برای کشور و جمهوری اسلامی به شمار میآید. همانگونه که تفکر محافظهکاری و جریان اصولگرایی نشانه ضرورت و یک خواست ملی زمانه ماست... حذف هر کدام به منزله منکوب کردن فرآیند توسعه و پیشرفت و رقابت سیاسی در ایران است».
نامه نکات خواندنی و جالب دیگری هم دارد که بار دیگر توصیه میکنم اگر نخواندهاید حتما بخوانید. اما آنچه مرا بر سر ذوق آورده است اعتراف صادقانه دوستان اصلاحطلب است؛ اعترافی که میتواند نقطه عزیمتی باشد به سوی ایران فردا. فکر نکنید چون اصلاحطلبان چنین اعترافی کردهاند سر ذوق آمدهام. اصولگرایان هم اگر این کار را میکردند جای خوشحالی داشت. منتهی اصولگرایان چون هنوز بر سریر قدرت تکیه دارند شاید امکان چنین درک و دریافتی برای آنها میسر نباشد. کناره گرفتن از قدرت - به اختیار یا به اضطرار- این حسن را دارد که آدمیزاد با تامل بیشتری در احوال خود نظر کند و جایگاه و پایگاه حقیقی خود را به درستی ارزیابی کند. نمیخواهم به دوستان اصلاحطلب سرکوفت بزنم اما از باب تذکر و کمک به حافظه تاریخی جمعیمان میگویم آنچه امروز دوستان اصلاحطلب به آن وقوف پیدا کردهاند از برکات بیشمار دور ماندن از قدرت است و امیدوارم روزی که دیگربار قدرت را به دست گرفتند این شعارهای زیبا و حکیمانه را از یاد نبرند. میگویم تا اگر دیگربار همای اوج سعادت بر شانههای دوستانمان نشست به مهر و جوانمردی و پهلوانی رفتار کنند.
در اوج اقتدار دوستان اصلاحطلب یکی از امضا کنندگان همین نامه حکیمانه که مدام از حفظ حریم خصوصی افراد دم میزد در نشستی خبری یکی از مخالفانش را به اعتیاد متهم کرد و از او خواست اگر حقیقتا معتاد نیست در لیوان ادرار کند تا آن را به آزمایشگاه ببرند! مثالی دیگر میزنم: یکی دیگر از دوستان اصلاحطلب که این روزها وضعیت جسمی مناسبی هم ندارد و از خدا میخواهیم که هر چه زودتر سلامتیاش را به او بازگرداند در صفحه نخست روزنامهاش شنود تلفنی یکی از مخالفان سیاسیاش را به چاپ رساند. البته آن مخالف سیاسی آدم بیادبی بود و الفاظ نامناسبی به کار برده بود که مایه شرمساری بود اما آیا چاپ شنود تلفنی یک شهروند آن هم در صفحه نخست روزنامهای پرتیراژ با شعارهایی مثل «جامعه مدنی» همخوانی داشت؟! میتوانم مثالهای دیگری هم بزنم اما همین مقدار برای اثبات آنچه گفتم کافی است. خدا را گواه میگیرم اینها را گفتم از باب تذکر و اینکه اگر دلسوزانی بودند که همان موقع این حرفها را میگفتند شاید کار به اینجاها نمیکشید و دوستان اصلاحطلب بهتر میتوانستند از فرصتی که در اختیار داشتند، بهره گیرند. برخی از حکما «انسان» را از ریشه «نسیان» دانستهاند از آن رو که فراموشکار است و مدام عهدی را که بسته میشکند. امیدوارم آنان که حقیقتا دلسوز این آب و خاکاند حرف دوستان اصلاحطلب را جدی بگیرند. از جاده انصاف دور نشوند، جوانمردی و پهلوانی را با سیاست درآمیزند، حذف یکدیگر را از ذهنشان برای همیشه پاک کنند و بدانند:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام شغالان و خوکان شود
بله، میدانم حضرت فردوسی فرموده است: «کنام پلنگان و شیران شود» اما حیفم آمد به دشمنان این آب و خاک بگویم پلنگ و شیر.