سالهاست از سرمایهای که بخشی از آن میراث جانفشانیهای علما و متدینین و متفکرین و رنج کشیدگان پیش از انقلاب است و بخش مهمی از آن هم میراث دوران انقلاب و جنگ و نهایت ایثار شهیدان والامقام این ملت، تغذیه می کنیم و باز شعار میدهیم، بدون آن که شعور تازه قابل ملاحظهای تولید کرده باشیم.
اگر کسی مدعی شود در این میانه تولیدی هم داریم، باید عرض کنم، اگر هم باشد بسیار اندک است و غیر مقاوم و شکننده. نسل جدید آن دلبستگی که باید به انقلاب داشته باشد، و بالاتر از آن به ارزشهای اسلامی داشته باشد، ندارد. این را باید جدی گرفت.
همه اینها نتیجه اشتباهات و به خصوص نفوذ افراطی هاست که هنوز در حال و هوای خود هستند و با سوء استفاده از میراث گذشته، با رفتارهای تند و طلبکارانهشان باز هم بیش از پیش آن سرمایه را بر باد می دهند، آنها که خود را تافته جدا بافته از دیگران می دانند و میراث انقلاب را در دایره تنگ تعاریف خود قرار دادهاند، آن طور که حتی هاشمی و عسکر اولادی هم جایی در آن ندارند.
اما این سرمایه چیست که مشغول مصرف کردنش هستیم و چه ارزش و جایگاهی دارد؟
سرمایه انقلاب همان عصبیت انقلاب است که اساس آن را نگاه داشته است، اما تصور نکنید از عصبیت قبیله ای ابن خلدونی قوی تر است. هرچیزی وقتی شکننده شد، نظام برآمده از خودش را هم دستخوش شکست و سقوط می کند.
اگر باور ندارید، به سراغ جوانان فرهیخته و تحصیل کرده بروید. اینهایی که باید با استعدادشان بنیادهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نظام را بسازند و سرباز فداکار آن باشند، چه قدر به این ارزشها باور دارند؟ آنهایی که توانایی کشیدن نمودار دارند و قواعد را می شناسند، بیایند اینجا و نمودار بکشند وقواعد را بیان کنند و خط کش بگذارند و ببیند چند درصد جوانان تحصیل کرده و فهمیده حتی از نسل فرزندان انقلاب همراهند و میشود روی آنها برای استمرار این ارزشها حساب کرد. اگر دل بزرگتری دارند سراغ نسل جوانی بروند که در کوچه و خیابان رهاست و بیکار است و بسیاری از این مفاسدی که در حال حاضر مشاهده می کنیم از میان آنها بر می خیزد. آیا می توان روی آنها حساب کرد؟
شک نداریم که میراث گذشته همچنان قوی است، و اگر رهبری بخواهد میتواند وفاداران به آن میراث را حتی به رغم آن که بسیاری شان دل نگرانی هایی دارند گرد آورد و به خیابان بکشد. نمونه اش نهم دی. اما این وضعیت تا کی دوام خواهد داشت؟ تا وقتی به وجود آدم هایی مثل عسکر اولادی که صادقانه و دیندارانه به رویدادها می نگرند و قضاوت می کنند و پای این حکومت می ایستند، می توان امید داشت. فکر آنهاست که همچنان امید را زنده نگاه می دارد و زمینه برداشتن یک قدم دیگر را فراهم می سازد. اما شاهدیم برخی در صدد نابودی همین افراد هم هستند و بر طبل نابود کردن تمامی آن میراث می کوبند.
باور بنده این است که آن میراث این اندازه قوی هست و واقعا هست که بشود دوباره بر اساس آنها جامعه اسلامی و انقلابی را نوسازی کرد. میراث مهمی است که نباید مشتی دروغگو و بددهن و مدعی آن را در اختیار گیرند و مردم را نسبت به آرمان های انقلاب ناامید کنند.
مطمئنا نباید به خاطر داشتن این میراث، جوری رفتار کنیم که باقی مانده آن را هم از دست بدهیم.
داشتن امکانات مالی و نظامی و انتظامی و سیاسی تنها بخشی از مشکل را حل می کند. مشکل را تا آنجا حل می کند که درصد قابل توجهی در دایره ما حضور یابند و حاضر باشند سرباز آن باشند. اما اگر از این درصد کم شد، کاری از امکانات بر نمی آید. تولید فرهنگ ساختگی هم کاری از پیش نخواهد برد. اوضاع باید منطقی و معتدل و واقع بینانه باشد. این طور نیست که با تبلیغات و فرهنگ پراکنی هر کاری از دست ما ساخته باشد. یک حرف باید ذاتا کشش داشته باشد تا با تکرارش بتوان از آن تولید احساس و عمل کرد.
بنابرین نباید به مشت های گره کرده نسل سی چهل به بالا در نماز جمعه بسنده کرد، باید در اندیشه جذب میلیون ها جوانی بود که وسط این عرصات، این منازعات، این جنگ و جدالها، این دروغگویی ها، این بی اعتبار کردن یکدیگر، و این همه مشکلات اقتصادی و بیکاری، در حال له شدن هستند.
رسول جعفریان