درست در روزهایی که بهانهای دیگر، فضای سنگین هجمه به آقای هاشمی را کلید زد و کسی را یارای ایستادن در برابر فضا سازان افراطی نبود، آقای حبیب الله عسگراولادی، پیر مؤتلفه، که همراه و یاور امام بوده و اکنون مطیع و پیرو واقعی ولایت و رهبری است و به تعبیری استاد و شناسنامه موتلفهایها است، در جمع خبرنگاران، در حاشیه همایش سراسری جبهه پیروان خط امام و رهبری، در یک موضع گیری متفاوت، به بیان مطالبی در مورد فتنه ۸۸ پرداخت وگفت: من به عنوان یک شهروند و به عنوان یک عضو هیأت منصفه میگویم که من موسوی و کروبی را در فتنه ۸۸ مجرم نمیشناسم. و در تعبیر دیگری گفت: اینها «فتنه زده» شدند نه «فتنهگر».
آقای عسگر اولادی در ادامه سخنانش در مورد توهین به آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز اینگونه اظهار نظر کرد:
«این نحوه برخورد، که با آیت الله هاشمی رفسنجانی میشود، قابل قبول نیست. من با ایشان در زندان بوده ام و آیت الله هاشمی در زمان غربت اسلام در مسؤولیت خود هیچ کوتاهی نکرده است. البته ایشان مجتهد سیاسی هستند و در موضوعات سیاسی نظرات خاص خود را دارند.»
وی در بخشی دیگر از اظهاراتش خطاب به تخریبگران گفت: «هاشمی را آسان به دست نیاوردهایم...»
البته مطالب دیگری هم بیان کرد که برخی را خوش نیامد؛ همانها که وقتی حرفی به مذاقشان سازگار نباشد، آن را به جریان فتنه ختم میکنند!
طبق معمول و مرسوم، سخنان این «حبیب خدا» با مخالفت و انتقاد شدید همین قشر مواجه شد، تا آنجا که گفتند: او میخواهد کف روی آب باشد! او گرفتار آلزایمر سیاسی شده است! و با تندی تمام هشدار دادند که سخنانش را پس گرفته و موضعش را تغییر دهد وگرنه باید از سوی هم حزبیهایش طرد شودو... اما او بیدی نبود که با این بادها بلرزد و از فراوانی منتقدانش بترسد؛ چرا که حرفهایش را برای رضایت و خوشنودی خدا زده و پای هزینهاش هم ایستاده است! او معتقد است: اگر میخواهیم اساس را بر این بگذاریم که اسلام همانگونه که امام (ره) میخواست جهانی شود، باید تعصبات را کنار بگذاریم و به گونة دیگری عمل کنیم.
در مقابل این جماعت، کسانی هم از اظهارات و مواضع وی دفاع نموده، تحسینش کردند و حتی بعضی تأسف خوردند که چرا دیر گفته است؟!
البته بسیاری هم از مواضع او استقبال نمودند، اما به هر دلیل، آن را رسانهای نکردند.
طبق پیش بینی، آقای دکتر زیبا کلام هم که جزو استقبال کنندگان از مواضع و دیدگاههای ایشان بود، در مطلبی با عنوان: «عسگراولادی، بین سیاست و اخلاق، دومی را برگزید!» به تمجید از ایشان پرداخت. البته صرف نظر از محتوای نوشته و یاد داشت، عنوانِ آن را درست و دقیق نیافتم؛ چرا که به اعتقاد من، آقای عسگر اولادی در اقدام اخیر خود، آن دو (اخلاق و سیاست) را به هم پیوند زدند نه آنکه یکی را بر دیگری ترجیح دادند!
لابد فراموش نکردهایم که آرزو و آرمان اولیة مردم و رهبران نظام ما، به ویژه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه الشریف)، دست یابی به سیاستِ اخلاق محور و به عبارت بهتر، پیوند «اخلاق» و «سیاست» بود و همواره بر این موضوع مباهات میکردیم که تفاوت نظام ما با دیگر نظامها، داشتن اخلاق و سیاست با هم است، و امیدوار بودیم که دولتمردانِ ما، در مدیریت خود، دینمداری و معنویت گرایی را به عنوان پایه و اساس ادارة کشور مورد توجه قرار دهند و این ویژگی به مرور ایام، نهادینه و پر رنگتر شود، اما متأسفانه هر چه زمان گذشت، به ویژه در دولتهای نهم و دهم، نه تنها آن آرزو محقق نشد و آن آرمان دست نیافتنی گردید، بلکه گویی این حقیقت از ذهنهایمان نیز پاک شده است!
باید گفت آقای عسگر اولادی، با این اقدام شجاعانه خود، در واقع یادمان آورد که امروز اخلاق و معنویت را فدای سیاست کردهایم و برای رسیدن به هدف خود، از هر وسیله و ابزاری بهره میبریم، در حالی که انقلاب کردیم تا میان «اخلاق» و «سیاست» پیوند بزنیم. معلوم است که اگر اخلاق پشتوانه سیاست نباشد، محصولش تفرقه و جدایی است و از تفرقه و جدایی، نصیبمان همان خواهد شدکه در دوران مشروطه شد! و بر سرمان همان خواهد آمد که بر مردمان عصر مشروطه آمد.
فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الأَبْصار، اى صاحبان بینش، از آنچه بر سر ملتهای پیش از شما آمده، پند بیاموزید و عبرت بگیرید. (سوره حشر، آیه ۲)
این سنّت خدایى است که مردمان را میآزماید اگر مسیر نافرمانی را طی نمودند و مغرور شدند و سرانجام به هوش نیامدند، آنان را به اعمالشان میگیرد تا پشیمانی و حسرتشان بیشتر و عقوبتشان کاملتر شود!
علي ورسه اي ـ varsee.persianblog.ir
آقای عسگر اولادی در ادامه سخنانش در مورد توهین به آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز اینگونه اظهار نظر کرد:
«این نحوه برخورد، که با آیت الله هاشمی رفسنجانی میشود، قابل قبول نیست. من با ایشان در زندان بوده ام و آیت الله هاشمی در زمان غربت اسلام در مسؤولیت خود هیچ کوتاهی نکرده است. البته ایشان مجتهد سیاسی هستند و در موضوعات سیاسی نظرات خاص خود را دارند.»
وی در بخشی دیگر از اظهاراتش خطاب به تخریبگران گفت: «هاشمی را آسان به دست نیاوردهایم...»
البته مطالب دیگری هم بیان کرد که برخی را خوش نیامد؛ همانها که وقتی حرفی به مذاقشان سازگار نباشد، آن را به جریان فتنه ختم میکنند!
طبق معمول و مرسوم، سخنان این «حبیب خدا» با مخالفت و انتقاد شدید همین قشر مواجه شد، تا آنجا که گفتند: او میخواهد کف روی آب باشد! او گرفتار آلزایمر سیاسی شده است! و با تندی تمام هشدار دادند که سخنانش را پس گرفته و موضعش را تغییر دهد وگرنه باید از سوی هم حزبیهایش طرد شودو... اما او بیدی نبود که با این بادها بلرزد و از فراوانی منتقدانش بترسد؛ چرا که حرفهایش را برای رضایت و خوشنودی خدا زده و پای هزینهاش هم ایستاده است! او معتقد است: اگر میخواهیم اساس را بر این بگذاریم که اسلام همانگونه که امام (ره) میخواست جهانی شود، باید تعصبات را کنار بگذاریم و به گونة دیگری عمل کنیم.
در مقابل این جماعت، کسانی هم از اظهارات و مواضع وی دفاع نموده، تحسینش کردند و حتی بعضی تأسف خوردند که چرا دیر گفته است؟!
البته بسیاری هم از مواضع او استقبال نمودند، اما به هر دلیل، آن را رسانهای نکردند.
طبق پیش بینی، آقای دکتر زیبا کلام هم که جزو استقبال کنندگان از مواضع و دیدگاههای ایشان بود، در مطلبی با عنوان: «عسگراولادی، بین سیاست و اخلاق، دومی را برگزید!» به تمجید از ایشان پرداخت. البته صرف نظر از محتوای نوشته و یاد داشت، عنوانِ آن را درست و دقیق نیافتم؛ چرا که به اعتقاد من، آقای عسگر اولادی در اقدام اخیر خود، آن دو (اخلاق و سیاست) را به هم پیوند زدند نه آنکه یکی را بر دیگری ترجیح دادند!
لابد فراموش نکردهایم که آرزو و آرمان اولیة مردم و رهبران نظام ما، به ویژه حضرت امام خمینی (قدّس سرّه الشریف)، دست یابی به سیاستِ اخلاق محور و به عبارت بهتر، پیوند «اخلاق» و «سیاست» بود و همواره بر این موضوع مباهات میکردیم که تفاوت نظام ما با دیگر نظامها، داشتن اخلاق و سیاست با هم است، و امیدوار بودیم که دولتمردانِ ما، در مدیریت خود، دینمداری و معنویت گرایی را به عنوان پایه و اساس ادارة کشور مورد توجه قرار دهند و این ویژگی به مرور ایام، نهادینه و پر رنگتر شود، اما متأسفانه هر چه زمان گذشت، به ویژه در دولتهای نهم و دهم، نه تنها آن آرزو محقق نشد و آن آرمان دست نیافتنی گردید، بلکه گویی این حقیقت از ذهنهایمان نیز پاک شده است!
باید گفت آقای عسگر اولادی، با این اقدام شجاعانه خود، در واقع یادمان آورد که امروز اخلاق و معنویت را فدای سیاست کردهایم و برای رسیدن به هدف خود، از هر وسیله و ابزاری بهره میبریم، در حالی که انقلاب کردیم تا میان «اخلاق» و «سیاست» پیوند بزنیم. معلوم است که اگر اخلاق پشتوانه سیاست نباشد، محصولش تفرقه و جدایی است و از تفرقه و جدایی، نصیبمان همان خواهد شدکه در دوران مشروطه شد! و بر سرمان همان خواهد آمد که بر مردمان عصر مشروطه آمد.
فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الأَبْصار، اى صاحبان بینش، از آنچه بر سر ملتهای پیش از شما آمده، پند بیاموزید و عبرت بگیرید. (سوره حشر، آیه ۲)
این سنّت خدایى است که مردمان را میآزماید اگر مسیر نافرمانی را طی نمودند و مغرور شدند و سرانجام به هوش نیامدند، آنان را به اعمالشان میگیرد تا پشیمانی و حسرتشان بیشتر و عقوبتشان کاملتر شود!
علي ورسه اي ـ varsee.persianblog.ir