هنوز خیلی ها ایام قبل از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1384 را به خاطر دارند. در آن روزها گروه های مختلف اصولگرا و اصلاح طلب در پی یافتن نامزدهایی بودند که بتوانند اقبال عمومی را جلب کنند و رای بالایی داشته باشند. در هر دو طیف تلاش می شد تا اجماع صورت گرفته و نامزد واحدی معرفی شود. این قصه البته در دو حزب اصولگرا و اصلاح طلب وضعیت متفاوتی داشت. در بین اصولگرایان تعدد نامزدها بقدری بود که آنها با محوریت حجت الاسلام ناطق نوری در پی رسیدن به شخص واحدی بودند. این روند ادامه داشت تا اینکه نامزدهای اصولگرا یکی پس از دیگری اعلام کردند که بطور مستقل وارد انتخابات می شوند و آغازگر این راه نیز کسی نبود جز محمود احمدی نژاد. احمدی نژاد راه خود را از همان روز از اصولگرایان جدا کرد و بطور مستقل وارد عرصه رقابت شد. از طرف دیگر اصولگرایان نیز علی لاریجانی را به عنوان نامزد خود معرفی کردند. آن انتخابات بگونه ای پیش رفت که محمود احمدی احمدی نژاد به ریاست جمهوری رسید. در ابتدا رئیس جمهور جدید آنقدر قوی نبود و قدرت خود را تثبیت شده نمیدید که از همان آغاز ساز مخالف بزند، از همین رو کابینه خود را با اصولگرایان معتدل و شناخته شده تشکیل داد.
در آنزمان نام هایی که امروزه به عنوان حلقه انحرافی شناخته می شوند کمتر کنار رئیس جمهور شنیده می شد. اما هر چه گذشت این نام ها پر رنگ تر و پر رنگ تر شدند تا جایی که الان به جرات می توان گفت احمدی نژاد غیر آنها در فضای سیاسی کشور یاری ندارد. در بین آنها نیز یک نام بیشتر از همه تکرار می شود: اسفندیار رحیم مشایی. مردی که از دوران خدمت در آذربایجان با احمدی نژاد آشنا شد و با او به شهرداری تهران آمد و بعد نیز با هم صاحب دولت شدند.
در سالهای آغازین دولت محمود احمدی نژاد، رحیم مشایی نیز یکی بود مانند دیگر نزدیکان وی. مانند ثمره هاشمی، غلامحسین الهام و ... . اما کم کم مشخص شد که جایگاه او با دیگران فرق دارد، تا جایی که حتی برخی معتقدند این مشایی است که سیاست های دولت را تعیین می کند!
از جنجالهایی که گاه و بیگاه که پیرامون وی در زمان تصدی اش بر سازمان میراث فرهنگی، در راس آنها ماجرای شرکت او در مجلسی شامل رقص زنان و صحبت از دوستی با مردم اسرائیل و ...، بگذریم می توان گفت نقش او هنگامی پر رنگ تر و مهم تر شد که بعد از هر عزل و نصب در دولت نام او شنیده می شد. کم نیودند کسانی که می گفتند این عزل و نصب ها به توجه به میزان موافقت و مخالفت افراد با رحیم مشایی انجام می شود. گر چه هرگز نمی توان این امر را ثابت کرد اما حمایت تام احمدی نژاد از مشایی این شائبه را در ذهن تقویت می کند. اوج مخالفت ها با رحیم مشایی به زمان اعلام نام او به عنوان معاون اول احمدی نژاد در تیر ماه سال 88 برمی گردد، زمانی که کشور درگیر حوادث بعد از انتخابات بود و گویا دولتیان در پی تثبیت قدرت خود. در آن زمان احمدی نژاد در اقدامی عجیب و غیر قابل انتظار در حمایت از رحیم مشایی کاری کرد که خیلی ها از آن به عنوان سرباز زدن از دستور مقام معظم رهبری نام بردند. او با وجود مخالفت رهبر انقلاب رحیم مشایی را در پست معاون اولی نگاه داشت و تنها پس از علنی شدن مخالفت رهبر مشایی از این سمت کنار رفت. در همان بحبوحه تعدادی از وزرا نیز تنها بدلیل مخالف با این کار از سوی احمدی نژاد عزل شدند.
این اتفاقات باعث شد که دوره جدیدی در حیات سیاسی دولت آغاز شود، دوره ای که در اردیبهشت 1390 با خانه نشینی 11 روزه احمدی نژاد به اوج خود رسید. پیش از این و در دولت نهم جامعه کمتر شاهد چنین اقداماتی از سوی رئیس جمهور بود و نیروهای معتدل با صبغه سیاسی بیشتری در کابینه بودند اما هر چه که پیشتر آمدیم این نیروها کنار گذاشته شدند. تحلیلگران معتقدند این اقدام برای قدرت گرفتن دولت بوده و دولت بعد از انتخابات ریاست جمهوری احساس کرده که حالا می تواند نیروهای خودش را وارد عرصه کند و دیگر به حمایت کسی نیاز ندارد.
از سوی دیگر برخی معتقدند اقدامات رحیم مشایی برای جذب آرای خاکستری جامعه است. او در این مدت اقدامات تنش زای زیادی انجام داده و گفته می شود چندین روزنامه ای که در سال 89 منتشر شدند به نحوی وابسته به وی هستند. تحلیلگران معتقدند با توجه به ضعف اصلاح طلبان در انتخابات پیش رو، دولت و رحیم مشایی می خواهند با این اقدامات رای اصلاح طلبان در جامعغه را به خود اختصاص دهند، از این زاویه مخالف دولتیان با اصولگرایان و حتی رییس مجلس و قوه قضاییه را هم می توان در این چارچوب تبیین کرد.
در نهایت می توان گفت احمدی نزاد با ورود خود به عرصه سیاست افراد زیادی را وارد این عرصه کرد که از تجربه و دانش کافی برای اداره کشور برخوردار نبودند و این مسئله باعث شده تا کشور شرایط اقتصادی وخیمی را تجربه کند اما این همه باز هم باعث نمی شود دولتی که با شعار حمایت از قشر محروم جامعه روی کار آمد با اقدامات کارشناسانه و حساب شده در پی حل مشکلات باشد، گویا آنها تنها به فکر بازی شطرنج خود در عرصه سیاست کشور هستند و مشایی نیز بی شک یکی از مهره های اصلی آنها در این بازی است.
در این میان یک اشتباه محاسباتی رخ عیان کرده است.همان خطای راهبردی راست سنتی در سال 76 که گمان می برد راه هاشمی ادامه خواهد یافت و همان اشتباهی که اصلاح طلبان درباره اقبال به معین نشان دادند و گمان بردند اشبه الناس به خاتمی رای خواهد آورد. در حالی که مردم در پی تجربه ای متفاوت بودند. این بار هم احمدی نزاد در همان دام و خطا دچار شده است. احمدی نژاد گمان می برد هنوز فضای جامعه مانند سالهای 84 و 88 است . این اشتباه راهبردی البته این روزها با خط و نشان کشیدن برای نهادهای انقلابی تکمیل شده است. خط و نشانی که هزینه خطای راهبردی را گفته شده را افزون می کند ؛ حذف کامل از سوی ملت... این سرانجام کسانی است که می خواهند با هیاهو و جنجال رای «جمع» کنند. سرانجامی که برای دوم خردادی ها در سالهای 84 و 88 رقم خورد.