اکنون که نزدیک هشت سال از آغازحاکمیت یک جریان خاص بر مقدرات کشور میگذرد و در این مدت، کموبیش شاهد برخی رخدادها و فراز ونشیبهای منحصر به فرد و تلخ تاریخی هستیم، جا دارد این پدیده را آسیب شناسی کرده و تأمل بیشتر کنیم و ازبرخی موضعگیریها و سایر رفتارها و کردارهای سران این جریان درس و توشه برگیریم تا در آینده، دوباره به این مسائل و مصائب گرفتار نشویم.
ابتدا باید به این نکته اشاره شود که منظور در این نوشتار، غرضورزی شخصی نیست؛ بلکه نقد «جریان» است. متأسفانه این جریان در چند سال اخیر با ادبیات عوامپسند و ظاهرالصلاح به برخی مراکز حساس لشکری و کشوری، حوزوی و دانشگاهی نفوذ کرده و اغلب بنیانگذاران و دلسوزان نظام را نگران آینده انقلاب ساخته است. به علاوه، بعضی نشانههای انحراف، که در برخی گروههای اوایل انقلاب وجود داشت، در میان بعضی از افراد این جریان نیز مشاهده میشود؛ جریانی که در پی نفی جایگاه مرجعیت، روحانیت و ولایت فقیه و تخریب و تزلزل شخصیتهای مؤثر در نظام و انقلاب است و با ترویج حسّ ناسیونالیستی و تفکر لیبرالیسم فرهنگی از یک سو و نشر گفتمان «حکومت اسلامی» در مقابل «جمهوری اسلامی» از سوی دیگر، تا حدودی هم پیش رفته است.
1. اولین موضوعی که از روش این جریان آموختیم این است که نباید فریب شعارهای بهظاهر ارزشی، اسلامی و انقلابی افراد و بهخصوص کاندیداها را خورد. باید دید عملکرد آنها در برابر این گونه شعارها چگونه است. «به عمل کار برآید، به سخندانی (سخنرانی) نیست»؛ زیرا اغلب افرادی که زیاد حرف میزنند یا حرفهای به ظاهر خوب و خوشایند بر زبان جاری میسازند، در مقامِ عمل، کم میآورند. مهم ترین شعار ارزشی اینان «دولت اسلامی »بود که در همان حد شعار باقی ماند.
از وعدههایی که در تبلیغات انتخاباتی و سفرهای استانی با آبوتاب و تبلیغات گسترده به مردم داده میشد، مانند: «آوردن نفت بر سر سفره مردم» ، «تکرقمی کردن تورم» ، «تکرقمی کردن سود بانکی» ، «هر نوزاد یک میلیون تومان» ، «هر ایرانی هزار متر زمین» ، «طرح باغشهرها» ، «سهام عدالت» ، «یک ورزشگاه دخترانه و یک ورزشگاه پسرانه در هر شهر» ، «تاسیس نمایشگاه بینالمللی کتاب (شهر آفتاب) در یک سال» ، «معرفی مفسدان اقتصادی» ، «دریافت غرامت جنگ جهانی دوم» ، «ایجاد 5/2 میلیون شغل» ، «مدیریت جهان» ، «ریشهکنی فقر و ایجاد عدالت اجتماعی» ، «حلّ کامل مشکل مسکن» ، «آزادسازی ساحل دریای مازندران» ، «سه برابر شدن یارانهها» ، «کاهش شهریه دانشگاه آزاد» ، «پایین آوردن قیمت دلار تا زیر هزار تومان» و... که اغلب به مرحله عمل نرسیده و در حد وعده های تو خالی باقی ماندند ، اخیراً هم که با مخالفت بسیاری از کارشناسان، طرح عظیم!« انتقال آبِ دریای مازندران به کویر»با تبلیغات گسترده عنوان گردید.
به علاوه تعدادی از مصوبات سفرهای استانی اصلاً عملیاتی نشد. آنهایی هم که به مرحلۀ افتتاح و اجرا رسید، اگر همانند استاندارسابق اردبیل خوشبینانه بنگریم، باید بگوییم که بیش از چهل درصد از آنها ناتمام رها شدند. ای کاش سازمان بازرسی کل کشور در یک اقدام ویژه، گزارشی از سیل عظیم وعدههای بزک شده و تعهدات عملی نشده اینان را تهیه کرده و به مردم ارائه میداد!
2. معلوم شد آنکه بیمهابا دیگران را به فساد، قدرتطلبی، باندبازی و داشتن مافیای نفت متهم میکرد، طولی نمی کشد که خود به بعضی از همین امورمتهم وگرفتار میگردد. «چاه مکن بهر کسی ،... در سال پایانی حاکمیت این روش، معلوم شد اغلب آن نسبتها که به رقبای سیاسی داده میشد، ناروا بوده و واقعیت نداشت؛ لیکن بعضی سردمداران این جریان هستند که بزرگترین پروندههای اختلاس و فساد مالی را در دستگاه قضایی دارند که« اختلاس سه هزار میلیاردی» و« فساد در بیمه ایران» و« استانداری تهران» وپرونده های«استانداری اردبیل»،«شهرداری تهران»،«مناظرات انتخاباتی» و ماجراهای پس از آن، فقط چند نمونه از آنهمه است؛ با تعریف خط قرمز، خودشان را کاملاً پاک اعلام میکنند. در حالی که همه این پرونده ها از نظر قضایی قابل پیگری است ومردم انتظار دارند در اسرع وقت به همه آنها رسیدگی شود.
3. از این جریان آموختیم که جوانگرایی در ردههای مدیریتیِ پایین و میانی، آن هم با احتیاط و نظارت لازم، کار پسندیده و معقولی است؛ اما سپردن مدیریتهای کلان و عالی به افراد تازه به دوران رسیده، غیرمتعهد، غیرمتخصص، احساسی، بیتجربه و گاه ناشناخته، هرگز به صلاح جمهوری اسلامی و کشور نیست و پیامدهای شکنندۀ آن در آیندۀ نزدیک، پدیدار خواهد شد؛ مگر این که یک عزم جدی برای جبران و مهار آن به وجود آید.
حقیقت این است که در این دو دوره، بعضی آدمهای کوچک و حقیر، که ظرفیت وهنر لازم را نداشتند، قارچگونه بالا آمدند و به جای انسان های شریف، مومن ،کاردان وبا تجربه نشستند وکارها و مسئولیتهای بزرگتر ازتوانایی خود را تصاحب کردند ، بدین وسیله خسارت مهلکی بر پیکر نظام و انقلاب و سرمایههای ملی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و انسانی کشور وارد شد وسطح مقامات ناگهان ریزش پیدا کرد؛ ای کاش که چنین نمیشد!
4. آموختیم هیچکس پیش از کسب ظرفیتهای لازم، نباید مسئولیتی را بر عهده گیرد؛ وگرنه گرفتار توهم و تکبر خواهد شد. اینگونه افراد اغلب خیال میکنند هر آنچه خودشان تصور میکنند یا میفهمند، درست است. همواره بر اشتباهات خود سماجت میورزند؛ حتی اگر به مخالفت با مصوبه مجلس یا ضدیت با توصیه و اوامر رهبری بینجامد.شاید در اثر همین توهم باشد که در روش اینان می بینیم اکثر محاسن و پیشرفت های علمی ،اقتصادی و... به خود نسبت داده می شود. در حالی که دولت های پیشین هم در اکثر آنها نقش تعیین کننده وموسس داشتند،اما وقتی در مسائلی به بن بست می رسند یا ناکارآمدی وتورم وگرانی افسار گسیخته به وجود می آید با فرافکنی کم نظیر همه را به سوی رقیبان،منتقدان ومخالفان وعوامل خارجی سوق می دهند واز مسئولیت پذیری وپاسخگویی شانه خالی می کنند.
5. از این پدیده آموختیم که در مسئولیتهای کلان، قبل از تخصص، به اخلاق و تقوا و تعهد و تعادل روحیـ روانی نیاز مُبرم است. اگر این فضائل در دل و جان هر مدیر و مسئولی کمرنگ یا کمعمق باشد، بیدرنگ منجر به اموری از قبیل قهر و خانهنشینی وتحقیر وتمسخر دیگران خواهد شد که بسیار خطرناک و ناخوشایند است.
6. از این جریان آموختیم هر وقت منافع شخصی و گروهی اقتضا کند، میتوان با هر وسیلهای هدف را توجیه کرد؛ حتی اگر منتهی به ترویج حسّ ناسیونالیستی و اِبداع حرفهای غیر کارشناسانه، سطح پایین و بیپایه و اساس مثل:« مکتب ایرانی»،« اسلام ایرانی»، «ناسیونالیسم شیعی»،« پیامبری کوروش»، «اسلام شناسی فردوسی» و... باشد. تاریخ و تجربه نشان داده آنان که ایرانیّت و عربیّت را، هرچند در زمانی کوتاه، بر اسلامیّت ترجیح دادند، اغلب خیانتشان بیشتر از خدمتشان بوده است.
آنهایی که ژست روشنفکری به خود میگیرند و میگویند: «عصر اسلامگرایی دیگر سپری شده است» بدانند که ترویج حسّ ناسیونالیستی یکی از سیاستهای کهنه و پوسیده است که زنده کردن آن، علامت عقبماندگی، ارتجاع و نامیزانی است. ظاهراً این آقایان خیلی دیر تشریف آوردند و خیلی زود هم میخواهند بر تمام مقدرات مردم ،کشوروانقلاب حاکمیت داشته باشند، شایدبه همین سبب نیز پیروزی انقلاب اسلامی را از سال 1384تصور می کنند و بیست و شش سال گذشته را ادامۀ دوران ظلم وستم ونا عدالتی به حساب میآورند!
7. از این روش دریافتیم که متأسفانه در کشور ما با برخی تبلیغات به ظاهر فریبنده میتوان رأی مردمی را که علاقهمند به ارزشهای اسلامی و آرمانهای انقلاب و امام هستند، به خود جلب کرد و مقامهای عالی را به دست آورد. این وضع، گرچه از سعه صدر و بزرگواری و در عین حال مظلومیت نظام و انقلاب و بنیانگذاران آن حکایت دارد، اما آسیبهای آن، جبرانناپذیر است؛ در حالی که در هیچ کشوری، هر کسی را بدون برخورداری از تجربیات گسترده ی مدیریتی به میدان انتخابات راه نمیدهند و فیلترهای ویژهای در راستای کنترل مسئولین و اداره مطلوب کشور دارند وخود را موظف به حراست از آن میدانند.
یکی از حامیان افراطی این روش وجریان درجلسهای گفته است: «ما چند نفر بودیم؛ دور هم جمع شدیم و او را از استانداری اردبیل به شهرداری تهران آوردیم؛ بعد از آنجا هم کاندیدای ریاست جمهوریاش کردیم!» اگر این حرف درست باشد، واقعاً یک فاجعه و مصیبت بزرگ است وجای غصه وخون دل خوردن ودق کردن دارد. باید تدابیر و سازِکاری اندیشیده شود تا چند نفر معدود ، نتوانند اینگونه راحت، سرنوشت یک ملت و انقلاب را به دست گیرند و با آن بازی کنند.
این نشان میدهد که تجدیدنظر در امر مهمّ قانون انتخابات و شرایط نامزدها یک ضرورت انکار ناپذیر است. باید فیلترهای مطمئن در این امر مهم به کار گرفت. حتی بعد از تأیید شورای نگهبان و در هنگام تبلیغات تا پایان انتخابات، دست قانونگذار و ناظر را باز گذاشت تا مرتب کنترل کند و از هر گونه هتک حرمت و تخریب رقیب یا خرید رای وجذب آن با ابزارهای دولتی(توزیع سهام عدالت وپخش سیب زمینی)، مانع شده و در صورت تکرار، نامزد متخلف را رد صلاحیت و از دور رقابت خارج نماید.
البته در این مهم بر خودِ ناظر و ناظران هم لازم است بیطرفی خودشان را صادقانه به اثبات برسانند و مانند انتخابات دهم نباشد که تعدادی از ناظران محترم علناً و عملاً از نامزدی یکی از کاندیداها حمایت میکردند.
8. یاد گرفتیم حرمتشکنیِ بزرگان انقلاب و دهنکجی به مراجع عظام تقلید، از آدم سلب توفیق کرده و گمراهش میسازد و حتی انسان را از مدار ولایت خدای سبحان خارج میکند. هر چه جلوتر میرویم، نشانههای آن در میان افراد این گروه بیشتر ظاهر میشود. از خدای متعال میخواهیم هرگز این روند به نقطه بیبازگشت کشیده نشود.
بعضی از این افراد خیلی تلاش کردندتا با شیطنت هایی میان مراجع عظام ،بزرگان نظام،روحانیت موسس و رهبر معظم انقلاب، اختلاف وجدایی بیاندازندوبعد از اندکی به حساب تک تک همه شان برسند. اما این پروژه خطرناک با هوشیاری طرفین به شکست انجامید و ما نیزیاد گرفتیم که همانند این بزرگان بایستی همواره هوشیار وبیدار باشیم واز شیطنت شیاطین بازی نخوریم.
9. از این جریان آموختیم که میشود در کنار مرقد امام، سخن از امام و انقلاب سر داد و در همان حال به یادگار عزیز امام جسارت وبی ادبی نمود. میشود تصاویر شهید رجایی و شهید بهشتی را در اتاق کارودفترریاست نصب کرد و بهظاهرآنهارا، الگو و مقتدا قرار داد و در همانحال به رجاییها و بهشتیهای زنده، تهمت و افترا بست و آنان را به مافیای نفت و انواع فساد متهم ساخت و بعد در پوشش همین تحریفها و تهمتها، به نام و نان رسید و اهداف و انگیزههای گروهی خود را تامین نمود.
همانطور که دیدیم میشود از سعه صدر و بزرگواری رهبری سوء استفاده کرد؛ زیرکانه پشت عنوان مقدس «امام خامنهای» و «مقام عظمای ولایت» پنهان شد و در همان حال، به نزدیکان امام و رهبری اهانت و جسارت کرد.
10. یاد گرفتیم، میان ادعای سادهزیستی، نوکری مردم، عدالتمحوری، مهرورزی، پیروی از ولایت فقیه والتزام به قانون اساسی و عمل به آنها، از زمین تا آسمان فاصله است. میتوان در پشت این عناوین مقدس خود را پنهان نمود و در همان حال برخلاف آن عمل کرد و مواردی از قانونگریزیها و ریختوپاشها را مرتکب گشت.
میتوان خود را نوکر و خادم مردم تبلیغ کرد و همزمان با زلزلۀ شهرستان اهر و روستاهای اطراف که بیش از سیصد نفر کشته و هزاران نفر زخمی و بیخانمان شدند و تعداد زیادی نیز هنوز زیر آوار مانده بودند، به جای سفر استانیِ لازم و ضروری، به سفر غیر ضروریِ عربستان رفت؛ آن هم قبل از شروع رسمی آن اجلاس.
میتوان شعار عدالت سر داد و در همان حال زمینههای اختلاس سههزار میلیاردی را از بین نبرد و برای متخلفان دولتی حاشیۀ امن ایجاد کرد. میتوان شعار مهرورزی سر داد و در همان حال از متهم ردیف اولِ «جنایتِ کهریزک» حمایت کرد و او را به مسئولیتهای مهم گماشت و در نهایت به نام دین، مقدسات و اصولگرایی به خلاف هایی جامه عمل پوشانید.
این شبیه ونشانی از همان دیکتاتوری دینی است که مرحوم میرزای نایینی، آن فقیه بزرگ، در بخش آخر رسالهاش «تنبیه الأمه و تنزیه المله» دربارۀ آن هشدار داد و آن را خشنترین، بیمنطقترین و بیرحمترین دیکتاتوریها نامید. اگر رهبر معظم انقلاب دستور برچیده شدن بساط جنایت کهریزک و تعقیب و مجازات عاملان آن را صادر نمیکردند، خدا میداند چه جنایتهای وحشتناکتری در آن به نام دین، انقلاب و اصولگرایی رخ میداد!
11. آموختیم که اگر نیروهای اصیل، ریشهدار و معتدل، أعم از اصولگرا و اصلاحطلب در کنار هم نباشند و همدیگر را تحمل نکنند، تندروها قدرت گرفته و هر دو را به مسلخ میبرند؛ همان طور که دیدیم این جریان از بطن اصولگرایی سر بیرون آورد؛ اما هم خود آنان را کنار زد و هم اصلاحطلبان را منزوی کرد. گرچه برخی اصولگرایان این حقیقت تلخ را قبول ندارند و نمیخواهند هم قبول کنند، ولی باید پذیرفت امروز از اصولگرایی و اصلاح طلبی فقط نامی باقی مانده است.
آقای علیمحمد بشارتی وزیر کشور دوران سازندگی در یک برنامه تلویزیونی می گفت: «در ایام وزارتِ من 28 استاندار داشتیم که چهارده نفرشان چپی (اصلاح طلب) و چهارده نفرشان هم راستی (اصولگرا) بودند و همه در کنار هم صمیمی و مشغول خدمت به مردم بودند.» بنابر این هیچکدام از دو تشکل بهتنهایی، کامل و جامع نیستند و هر کدام نقاط ضعفی دارند که تنها در کنار هم ترمیم و تعدیل میشوند. پس باید به آن دوران تفاهم و تعادل بازگشت و در کنار هم و برای هم بود.
12. یاد گرفتیم که کوتاهی و محافظهکاری نمایندگان محترم مجلس در دفاع از حقوق ملت و نظام، خانۀ ملت را از رأس امور تنزل داده و رئیس قوه مجریه را به تحمیل خواستههای خود بر مجلس وامیدارد. به یقین اگر این کوتاهیها تکرار نمیشد، هرگز رئیس جمهور جرأت نمیکرد بگوید من این قانون را قبول ندارم یا به فلان قانون عمل نمیکنم و با شوخیهای آنچنانی جایگاه مجلس و نمایندگان را به تحقیر و تمسخر نمیگرفت و مجلس در مراحل متعدد با ترفندهایی مثل جریان حَکَمیت، دور زده نمیشد و بعضی نمایندگان به بازی گرفته نمیشدند.
13. فهمیدیم که اگر رئیس یک دولتی، حریم و حرمت پیشکسوتان و بزرگان نظام و انقلاب را پاس نداشت، بنا بر قاعدۀ «الناس علی دین ملوکهم» این رفتار و کردار ضدارزش به سطح جامعه سرایت میکند و بیاخلاقی، هتاکی و حرمتشکنی به فرهنگ عمومی تبدیل میگردد. همان واقعیت تلخی که امروز در جامعه اسلامی و انقلابی شاهدیم. خروج از این معضل به آسانی امکان پذیر نخواهد بود؛ چنانکه اخیراً در ماه مبارک رمضان شاهد بودیم،آدم های افراطی که کارهایشان،انسان را به یاد خوارج دوران امیر مومنان علی(علیه السلام) می اندازد، حتی حرمت ماه خدا و شبهای احیا وحرم رضوی را نیز پاس نداشتند. صدمات جبران ناپذیری که در این چند سال از این حیث بر نظام اسلامی ،انقلاب اسلامی وروحانیت واردشد با هیچ دوره ای قابل مقایسه نیست.
14. در یافتیم که بعضی از سران این جریان در عمل ثابت کردند چندان اعتقادی به مرجعیت، روحانیت و حوزه ندارند. اگر هم هر ازچند گاهی از رهبری ، ولایت فقیه وامام زمان(عج) دم میزنند، تنها برای رسیدن به اهداف سیاسی و جناحی خویش؛ یعنی ابزاری و مصلحتی است. ابعاد دیگر این رویکرد در توهین به علامه طباطبایی وآیتالله جوادی آملی و جسارت به حکم اخیر رهبری در مورد ادامۀ کار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و اعضای محترم آن، از جانب بعضی سردمداران این گروه به وضوح مشاهده میشود.
البته هر گاه اینها مورد نقد و اعتراض قرار میگیرند و میبینند دستهگلی به آب دادهاند،به جای اعتراف به اشتباه وعذر خواهی که نشانه صداقت وپاکی است در مصاحبهها و یا با صدور بیانیههای مفصل، حرفهای خود را تکذیب میکنند یا میگویند منظورمان چیز دیگری است و با فرافکنی، معترضان و منتقدان را به عدم درک و ظاهربینی متهم میسازند.
15. در نهایت آموختیم، وقتی ضعف مدیریتها و بیتدبیریها در ابعاد مختلف ادامه پیدا کرد، حتما ناکارآمدیها فراگیرمی شود. گرانیِ کمرشکن، تورم افسارگسیخته و دهها مشکل ِغیرقابل کنترل دیگر در پی میآیند و در نهایت، نظام اسلامی به ناکارآمدی متهم میگردد،ناکارآمدی دولت هم به نام نظام اسلامی تمام می شود و این در واقع به منزلۀ چراغ سبز به دشمنان و بدخواهان است؛ حتی کسانی مانند پرویز ثابتی و فرح پهلوی که دستشان به خون صدها تن از مردم کشورمان آغشته است،امیدوار شده و زبان به شیطنت میگشایند ، در مستندهایی مانند «از تهران تا قاهره» ظاهر میشوند و برای وضع موجود مردم و کشور اشک تمساح میریزند. اختلاسهای سههزار میلیاردی را با اختلاسهای دوران ستمشاهی! مقایسه میکنند و بعد خود را دلسوز و حامی مردم جلوه داده و نسل حاضر را، که چندان اطلاعی از تاریخ ندارند، تحت تاثیر قرار میدهند.
پس از این همه درس عبرت، حال سؤال این است:
آیا در انتخابات ریاست جمهوری آینده، هوشیار و بیدار خواهیم بود؟ یا باز هم جریان و فرقهای از راه خواهد رسید و همه را به بازی خواهد گرفت؟ آیا گروهها، تشکلها و احزاب سیاسیِ متعهد و مسئول در مورد کاندیداتوری افرادِ اصیل، ریشهدار و با شناسنامه، فکری کردهاند و در این مورد به یک جمعبندی مثبت و عقلایی دست یافتهاند؟
آیا روحانیت متعهد و مسئول، بهخصوص شاگردان امام (ره) و عقلای قوم، در این مورد تدابیری اندیشیدهاند؟ آیا آنان در کنار هم و برای هم خواهند بود؟ یا به مجرد شیطنت شیاطین، دوباره اختلافات جزئی به مشاجره و درگیریهای جناحی منتهی خواهد گردید؟
آیا اعضای محترم شورای نگهبان و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی در راستای جلوگیری از نفوذ اینگونه جریانها، راهکار قانونی مناسب تدارک دیدهاند یا خواهند دید؟ آیا این آزمون و خطاها، زمین خوردنها و اشتباه کردنها بعد از 33 سال سرانجامی خواهد داشت؟
امید است این بار، ملت انقلابی و مسلمان ایران با الهام از رهنمودهای مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید و نقشآفرینی شاگردان مکتبیِ امام خمینی (ره) کمتر تحت تاثیر ظواهر و شعارهای افراد قرار گرفته و یک رئیس جمهور مناسبِ شأن، صادقِ بیریا ، عاقلِ متدین، کاردان، صالح، لایق، دارای ادبیاتِ فاخر و فراجناحی برگزینند تااو بتواند به جای جنجال آفرینی وایجاد کینه ونفرت برای همه افراد وگروه ها وجناح ها پدری کند وآنها را در کنار هم بنشاند وبدین ترتیب به عظمت، ابهت و شرافت این جایگاه بیافزاید.
بی صبرانه منتظر آن روز هستیم والسلام.
ابتدا باید به این نکته اشاره شود که منظور در این نوشتار، غرضورزی شخصی نیست؛ بلکه نقد «جریان» است. متأسفانه این جریان در چند سال اخیر با ادبیات عوامپسند و ظاهرالصلاح به برخی مراکز حساس لشکری و کشوری، حوزوی و دانشگاهی نفوذ کرده و اغلب بنیانگذاران و دلسوزان نظام را نگران آینده انقلاب ساخته است. به علاوه، بعضی نشانههای انحراف، که در برخی گروههای اوایل انقلاب وجود داشت، در میان بعضی از افراد این جریان نیز مشاهده میشود؛ جریانی که در پی نفی جایگاه مرجعیت، روحانیت و ولایت فقیه و تخریب و تزلزل شخصیتهای مؤثر در نظام و انقلاب است و با ترویج حسّ ناسیونالیستی و تفکر لیبرالیسم فرهنگی از یک سو و نشر گفتمان «حکومت اسلامی» در مقابل «جمهوری اسلامی» از سوی دیگر، تا حدودی هم پیش رفته است.
1. اولین موضوعی که از روش این جریان آموختیم این است که نباید فریب شعارهای بهظاهر ارزشی، اسلامی و انقلابی افراد و بهخصوص کاندیداها را خورد. باید دید عملکرد آنها در برابر این گونه شعارها چگونه است. «به عمل کار برآید، به سخندانی (سخنرانی) نیست»؛ زیرا اغلب افرادی که زیاد حرف میزنند یا حرفهای به ظاهر خوب و خوشایند بر زبان جاری میسازند، در مقامِ عمل، کم میآورند. مهم ترین شعار ارزشی اینان «دولت اسلامی »بود که در همان حد شعار باقی ماند.
از وعدههایی که در تبلیغات انتخاباتی و سفرهای استانی با آبوتاب و تبلیغات گسترده به مردم داده میشد، مانند: «آوردن نفت بر سر سفره مردم» ، «تکرقمی کردن تورم» ، «تکرقمی کردن سود بانکی» ، «هر نوزاد یک میلیون تومان» ، «هر ایرانی هزار متر زمین» ، «طرح باغشهرها» ، «سهام عدالت» ، «یک ورزشگاه دخترانه و یک ورزشگاه پسرانه در هر شهر» ، «تاسیس نمایشگاه بینالمللی کتاب (شهر آفتاب) در یک سال» ، «معرفی مفسدان اقتصادی» ، «دریافت غرامت جنگ جهانی دوم» ، «ایجاد 5/2 میلیون شغل» ، «مدیریت جهان» ، «ریشهکنی فقر و ایجاد عدالت اجتماعی» ، «حلّ کامل مشکل مسکن» ، «آزادسازی ساحل دریای مازندران» ، «سه برابر شدن یارانهها» ، «کاهش شهریه دانشگاه آزاد» ، «پایین آوردن قیمت دلار تا زیر هزار تومان» و... که اغلب به مرحله عمل نرسیده و در حد وعده های تو خالی باقی ماندند ، اخیراً هم که با مخالفت بسیاری از کارشناسان، طرح عظیم!« انتقال آبِ دریای مازندران به کویر»با تبلیغات گسترده عنوان گردید.
به علاوه تعدادی از مصوبات سفرهای استانی اصلاً عملیاتی نشد. آنهایی هم که به مرحلۀ افتتاح و اجرا رسید، اگر همانند استاندارسابق اردبیل خوشبینانه بنگریم، باید بگوییم که بیش از چهل درصد از آنها ناتمام رها شدند. ای کاش سازمان بازرسی کل کشور در یک اقدام ویژه، گزارشی از سیل عظیم وعدههای بزک شده و تعهدات عملی نشده اینان را تهیه کرده و به مردم ارائه میداد!
2. معلوم شد آنکه بیمهابا دیگران را به فساد، قدرتطلبی، باندبازی و داشتن مافیای نفت متهم میکرد، طولی نمی کشد که خود به بعضی از همین امورمتهم وگرفتار میگردد. «چاه مکن بهر کسی ،... در سال پایانی حاکمیت این روش، معلوم شد اغلب آن نسبتها که به رقبای سیاسی داده میشد، ناروا بوده و واقعیت نداشت؛ لیکن بعضی سردمداران این جریان هستند که بزرگترین پروندههای اختلاس و فساد مالی را در دستگاه قضایی دارند که« اختلاس سه هزار میلیاردی» و« فساد در بیمه ایران» و« استانداری تهران» وپرونده های«استانداری اردبیل»،«شهرداری تهران»،«مناظرات انتخاباتی» و ماجراهای پس از آن، فقط چند نمونه از آنهمه است؛ با تعریف خط قرمز، خودشان را کاملاً پاک اعلام میکنند. در حالی که همه این پرونده ها از نظر قضایی قابل پیگری است ومردم انتظار دارند در اسرع وقت به همه آنها رسیدگی شود.
3. از این جریان آموختیم که جوانگرایی در ردههای مدیریتیِ پایین و میانی، آن هم با احتیاط و نظارت لازم، کار پسندیده و معقولی است؛ اما سپردن مدیریتهای کلان و عالی به افراد تازه به دوران رسیده، غیرمتعهد، غیرمتخصص، احساسی، بیتجربه و گاه ناشناخته، هرگز به صلاح جمهوری اسلامی و کشور نیست و پیامدهای شکنندۀ آن در آیندۀ نزدیک، پدیدار خواهد شد؛ مگر این که یک عزم جدی برای جبران و مهار آن به وجود آید.
حقیقت این است که در این دو دوره، بعضی آدمهای کوچک و حقیر، که ظرفیت وهنر لازم را نداشتند، قارچگونه بالا آمدند و به جای انسان های شریف، مومن ،کاردان وبا تجربه نشستند وکارها و مسئولیتهای بزرگتر ازتوانایی خود را تصاحب کردند ، بدین وسیله خسارت مهلکی بر پیکر نظام و انقلاب و سرمایههای ملی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و انسانی کشور وارد شد وسطح مقامات ناگهان ریزش پیدا کرد؛ ای کاش که چنین نمیشد!
4. آموختیم هیچکس پیش از کسب ظرفیتهای لازم، نباید مسئولیتی را بر عهده گیرد؛ وگرنه گرفتار توهم و تکبر خواهد شد. اینگونه افراد اغلب خیال میکنند هر آنچه خودشان تصور میکنند یا میفهمند، درست است. همواره بر اشتباهات خود سماجت میورزند؛ حتی اگر به مخالفت با مصوبه مجلس یا ضدیت با توصیه و اوامر رهبری بینجامد.شاید در اثر همین توهم باشد که در روش اینان می بینیم اکثر محاسن و پیشرفت های علمی ،اقتصادی و... به خود نسبت داده می شود. در حالی که دولت های پیشین هم در اکثر آنها نقش تعیین کننده وموسس داشتند،اما وقتی در مسائلی به بن بست می رسند یا ناکارآمدی وتورم وگرانی افسار گسیخته به وجود می آید با فرافکنی کم نظیر همه را به سوی رقیبان،منتقدان ومخالفان وعوامل خارجی سوق می دهند واز مسئولیت پذیری وپاسخگویی شانه خالی می کنند.
5. از این پدیده آموختیم که در مسئولیتهای کلان، قبل از تخصص، به اخلاق و تقوا و تعهد و تعادل روحیـ روانی نیاز مُبرم است. اگر این فضائل در دل و جان هر مدیر و مسئولی کمرنگ یا کمعمق باشد، بیدرنگ منجر به اموری از قبیل قهر و خانهنشینی وتحقیر وتمسخر دیگران خواهد شد که بسیار خطرناک و ناخوشایند است.
6. از این جریان آموختیم هر وقت منافع شخصی و گروهی اقتضا کند، میتوان با هر وسیلهای هدف را توجیه کرد؛ حتی اگر منتهی به ترویج حسّ ناسیونالیستی و اِبداع حرفهای غیر کارشناسانه، سطح پایین و بیپایه و اساس مثل:« مکتب ایرانی»،« اسلام ایرانی»، «ناسیونالیسم شیعی»،« پیامبری کوروش»، «اسلام شناسی فردوسی» و... باشد. تاریخ و تجربه نشان داده آنان که ایرانیّت و عربیّت را، هرچند در زمانی کوتاه، بر اسلامیّت ترجیح دادند، اغلب خیانتشان بیشتر از خدمتشان بوده است.
آنهایی که ژست روشنفکری به خود میگیرند و میگویند: «عصر اسلامگرایی دیگر سپری شده است» بدانند که ترویج حسّ ناسیونالیستی یکی از سیاستهای کهنه و پوسیده است که زنده کردن آن، علامت عقبماندگی، ارتجاع و نامیزانی است. ظاهراً این آقایان خیلی دیر تشریف آوردند و خیلی زود هم میخواهند بر تمام مقدرات مردم ،کشوروانقلاب حاکمیت داشته باشند، شایدبه همین سبب نیز پیروزی انقلاب اسلامی را از سال 1384تصور می کنند و بیست و شش سال گذشته را ادامۀ دوران ظلم وستم ونا عدالتی به حساب میآورند!
7. از این روش دریافتیم که متأسفانه در کشور ما با برخی تبلیغات به ظاهر فریبنده میتوان رأی مردمی را که علاقهمند به ارزشهای اسلامی و آرمانهای انقلاب و امام هستند، به خود جلب کرد و مقامهای عالی را به دست آورد. این وضع، گرچه از سعه صدر و بزرگواری و در عین حال مظلومیت نظام و انقلاب و بنیانگذاران آن حکایت دارد، اما آسیبهای آن، جبرانناپذیر است؛ در حالی که در هیچ کشوری، هر کسی را بدون برخورداری از تجربیات گسترده ی مدیریتی به میدان انتخابات راه نمیدهند و فیلترهای ویژهای در راستای کنترل مسئولین و اداره مطلوب کشور دارند وخود را موظف به حراست از آن میدانند.
یکی از حامیان افراطی این روش وجریان درجلسهای گفته است: «ما چند نفر بودیم؛ دور هم جمع شدیم و او را از استانداری اردبیل به شهرداری تهران آوردیم؛ بعد از آنجا هم کاندیدای ریاست جمهوریاش کردیم!» اگر این حرف درست باشد، واقعاً یک فاجعه و مصیبت بزرگ است وجای غصه وخون دل خوردن ودق کردن دارد. باید تدابیر و سازِکاری اندیشیده شود تا چند نفر معدود ، نتوانند اینگونه راحت، سرنوشت یک ملت و انقلاب را به دست گیرند و با آن بازی کنند.
این نشان میدهد که تجدیدنظر در امر مهمّ قانون انتخابات و شرایط نامزدها یک ضرورت انکار ناپذیر است. باید فیلترهای مطمئن در این امر مهم به کار گرفت. حتی بعد از تأیید شورای نگهبان و در هنگام تبلیغات تا پایان انتخابات، دست قانونگذار و ناظر را باز گذاشت تا مرتب کنترل کند و از هر گونه هتک حرمت و تخریب رقیب یا خرید رای وجذب آن با ابزارهای دولتی(توزیع سهام عدالت وپخش سیب زمینی)، مانع شده و در صورت تکرار، نامزد متخلف را رد صلاحیت و از دور رقابت خارج نماید.
البته در این مهم بر خودِ ناظر و ناظران هم لازم است بیطرفی خودشان را صادقانه به اثبات برسانند و مانند انتخابات دهم نباشد که تعدادی از ناظران محترم علناً و عملاً از نامزدی یکی از کاندیداها حمایت میکردند.
8. یاد گرفتیم حرمتشکنیِ بزرگان انقلاب و دهنکجی به مراجع عظام تقلید، از آدم سلب توفیق کرده و گمراهش میسازد و حتی انسان را از مدار ولایت خدای سبحان خارج میکند. هر چه جلوتر میرویم، نشانههای آن در میان افراد این گروه بیشتر ظاهر میشود. از خدای متعال میخواهیم هرگز این روند به نقطه بیبازگشت کشیده نشود.
بعضی از این افراد خیلی تلاش کردندتا با شیطنت هایی میان مراجع عظام ،بزرگان نظام،روحانیت موسس و رهبر معظم انقلاب، اختلاف وجدایی بیاندازندوبعد از اندکی به حساب تک تک همه شان برسند. اما این پروژه خطرناک با هوشیاری طرفین به شکست انجامید و ما نیزیاد گرفتیم که همانند این بزرگان بایستی همواره هوشیار وبیدار باشیم واز شیطنت شیاطین بازی نخوریم.
9. از این جریان آموختیم که میشود در کنار مرقد امام، سخن از امام و انقلاب سر داد و در همان حال به یادگار عزیز امام جسارت وبی ادبی نمود. میشود تصاویر شهید رجایی و شهید بهشتی را در اتاق کارودفترریاست نصب کرد و بهظاهرآنهارا، الگو و مقتدا قرار داد و در همانحال به رجاییها و بهشتیهای زنده، تهمت و افترا بست و آنان را به مافیای نفت و انواع فساد متهم ساخت و بعد در پوشش همین تحریفها و تهمتها، به نام و نان رسید و اهداف و انگیزههای گروهی خود را تامین نمود.
همانطور که دیدیم میشود از سعه صدر و بزرگواری رهبری سوء استفاده کرد؛ زیرکانه پشت عنوان مقدس «امام خامنهای» و «مقام عظمای ولایت» پنهان شد و در همان حال، به نزدیکان امام و رهبری اهانت و جسارت کرد.
10. یاد گرفتیم، میان ادعای سادهزیستی، نوکری مردم، عدالتمحوری، مهرورزی، پیروی از ولایت فقیه والتزام به قانون اساسی و عمل به آنها، از زمین تا آسمان فاصله است. میتوان در پشت این عناوین مقدس خود را پنهان نمود و در همان حال برخلاف آن عمل کرد و مواردی از قانونگریزیها و ریختوپاشها را مرتکب گشت.
میتوان خود را نوکر و خادم مردم تبلیغ کرد و همزمان با زلزلۀ شهرستان اهر و روستاهای اطراف که بیش از سیصد نفر کشته و هزاران نفر زخمی و بیخانمان شدند و تعداد زیادی نیز هنوز زیر آوار مانده بودند، به جای سفر استانیِ لازم و ضروری، به سفر غیر ضروریِ عربستان رفت؛ آن هم قبل از شروع رسمی آن اجلاس.
میتوان شعار عدالت سر داد و در همان حال زمینههای اختلاس سههزار میلیاردی را از بین نبرد و برای متخلفان دولتی حاشیۀ امن ایجاد کرد. میتوان شعار مهرورزی سر داد و در همان حال از متهم ردیف اولِ «جنایتِ کهریزک» حمایت کرد و او را به مسئولیتهای مهم گماشت و در نهایت به نام دین، مقدسات و اصولگرایی به خلاف هایی جامه عمل پوشانید.
این شبیه ونشانی از همان دیکتاتوری دینی است که مرحوم میرزای نایینی، آن فقیه بزرگ، در بخش آخر رسالهاش «تنبیه الأمه و تنزیه المله» دربارۀ آن هشدار داد و آن را خشنترین، بیمنطقترین و بیرحمترین دیکتاتوریها نامید. اگر رهبر معظم انقلاب دستور برچیده شدن بساط جنایت کهریزک و تعقیب و مجازات عاملان آن را صادر نمیکردند، خدا میداند چه جنایتهای وحشتناکتری در آن به نام دین، انقلاب و اصولگرایی رخ میداد!
11. آموختیم که اگر نیروهای اصیل، ریشهدار و معتدل، أعم از اصولگرا و اصلاحطلب در کنار هم نباشند و همدیگر را تحمل نکنند، تندروها قدرت گرفته و هر دو را به مسلخ میبرند؛ همان طور که دیدیم این جریان از بطن اصولگرایی سر بیرون آورد؛ اما هم خود آنان را کنار زد و هم اصلاحطلبان را منزوی کرد. گرچه برخی اصولگرایان این حقیقت تلخ را قبول ندارند و نمیخواهند هم قبول کنند، ولی باید پذیرفت امروز از اصولگرایی و اصلاح طلبی فقط نامی باقی مانده است.
آقای علیمحمد بشارتی وزیر کشور دوران سازندگی در یک برنامه تلویزیونی می گفت: «در ایام وزارتِ من 28 استاندار داشتیم که چهارده نفرشان چپی (اصلاح طلب) و چهارده نفرشان هم راستی (اصولگرا) بودند و همه در کنار هم صمیمی و مشغول خدمت به مردم بودند.» بنابر این هیچکدام از دو تشکل بهتنهایی، کامل و جامع نیستند و هر کدام نقاط ضعفی دارند که تنها در کنار هم ترمیم و تعدیل میشوند. پس باید به آن دوران تفاهم و تعادل بازگشت و در کنار هم و برای هم بود.
12. یاد گرفتیم که کوتاهی و محافظهکاری نمایندگان محترم مجلس در دفاع از حقوق ملت و نظام، خانۀ ملت را از رأس امور تنزل داده و رئیس قوه مجریه را به تحمیل خواستههای خود بر مجلس وامیدارد. به یقین اگر این کوتاهیها تکرار نمیشد، هرگز رئیس جمهور جرأت نمیکرد بگوید من این قانون را قبول ندارم یا به فلان قانون عمل نمیکنم و با شوخیهای آنچنانی جایگاه مجلس و نمایندگان را به تحقیر و تمسخر نمیگرفت و مجلس در مراحل متعدد با ترفندهایی مثل جریان حَکَمیت، دور زده نمیشد و بعضی نمایندگان به بازی گرفته نمیشدند.
13. فهمیدیم که اگر رئیس یک دولتی، حریم و حرمت پیشکسوتان و بزرگان نظام و انقلاب را پاس نداشت، بنا بر قاعدۀ «الناس علی دین ملوکهم» این رفتار و کردار ضدارزش به سطح جامعه سرایت میکند و بیاخلاقی، هتاکی و حرمتشکنی به فرهنگ عمومی تبدیل میگردد. همان واقعیت تلخی که امروز در جامعه اسلامی و انقلابی شاهدیم. خروج از این معضل به آسانی امکان پذیر نخواهد بود؛ چنانکه اخیراً در ماه مبارک رمضان شاهد بودیم،آدم های افراطی که کارهایشان،انسان را به یاد خوارج دوران امیر مومنان علی(علیه السلام) می اندازد، حتی حرمت ماه خدا و شبهای احیا وحرم رضوی را نیز پاس نداشتند. صدمات جبران ناپذیری که در این چند سال از این حیث بر نظام اسلامی ،انقلاب اسلامی وروحانیت واردشد با هیچ دوره ای قابل مقایسه نیست.
14. در یافتیم که بعضی از سران این جریان در عمل ثابت کردند چندان اعتقادی به مرجعیت، روحانیت و حوزه ندارند. اگر هم هر ازچند گاهی از رهبری ، ولایت فقیه وامام زمان(عج) دم میزنند، تنها برای رسیدن به اهداف سیاسی و جناحی خویش؛ یعنی ابزاری و مصلحتی است. ابعاد دیگر این رویکرد در توهین به علامه طباطبایی وآیتالله جوادی آملی و جسارت به حکم اخیر رهبری در مورد ادامۀ کار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و اعضای محترم آن، از جانب بعضی سردمداران این گروه به وضوح مشاهده میشود.
البته هر گاه اینها مورد نقد و اعتراض قرار میگیرند و میبینند دستهگلی به آب دادهاند،به جای اعتراف به اشتباه وعذر خواهی که نشانه صداقت وپاکی است در مصاحبهها و یا با صدور بیانیههای مفصل، حرفهای خود را تکذیب میکنند یا میگویند منظورمان چیز دیگری است و با فرافکنی، معترضان و منتقدان را به عدم درک و ظاهربینی متهم میسازند.
15. در نهایت آموختیم، وقتی ضعف مدیریتها و بیتدبیریها در ابعاد مختلف ادامه پیدا کرد، حتما ناکارآمدیها فراگیرمی شود. گرانیِ کمرشکن، تورم افسارگسیخته و دهها مشکل ِغیرقابل کنترل دیگر در پی میآیند و در نهایت، نظام اسلامی به ناکارآمدی متهم میگردد،ناکارآمدی دولت هم به نام نظام اسلامی تمام می شود و این در واقع به منزلۀ چراغ سبز به دشمنان و بدخواهان است؛ حتی کسانی مانند پرویز ثابتی و فرح پهلوی که دستشان به خون صدها تن از مردم کشورمان آغشته است،امیدوار شده و زبان به شیطنت میگشایند ، در مستندهایی مانند «از تهران تا قاهره» ظاهر میشوند و برای وضع موجود مردم و کشور اشک تمساح میریزند. اختلاسهای سههزار میلیاردی را با اختلاسهای دوران ستمشاهی! مقایسه میکنند و بعد خود را دلسوز و حامی مردم جلوه داده و نسل حاضر را، که چندان اطلاعی از تاریخ ندارند، تحت تاثیر قرار میدهند.
پس از این همه درس عبرت، حال سؤال این است:
آیا در انتخابات ریاست جمهوری آینده، هوشیار و بیدار خواهیم بود؟ یا باز هم جریان و فرقهای از راه خواهد رسید و همه را به بازی خواهد گرفت؟ آیا گروهها، تشکلها و احزاب سیاسیِ متعهد و مسئول در مورد کاندیداتوری افرادِ اصیل، ریشهدار و با شناسنامه، فکری کردهاند و در این مورد به یک جمعبندی مثبت و عقلایی دست یافتهاند؟
آیا روحانیت متعهد و مسئول، بهخصوص شاگردان امام (ره) و عقلای قوم، در این مورد تدابیری اندیشیدهاند؟ آیا آنان در کنار هم و برای هم خواهند بود؟ یا به مجرد شیطنت شیاطین، دوباره اختلافات جزئی به مشاجره و درگیریهای جناحی منتهی خواهد گردید؟
آیا اعضای محترم شورای نگهبان و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی در راستای جلوگیری از نفوذ اینگونه جریانها، راهکار قانونی مناسب تدارک دیدهاند یا خواهند دید؟ آیا این آزمون و خطاها، زمین خوردنها و اشتباه کردنها بعد از 33 سال سرانجامی خواهد داشت؟
امید است این بار، ملت انقلابی و مسلمان ایران با الهام از رهنمودهای مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید و نقشآفرینی شاگردان مکتبیِ امام خمینی (ره) کمتر تحت تاثیر ظواهر و شعارهای افراد قرار گرفته و یک رئیس جمهور مناسبِ شأن، صادقِ بیریا ، عاقلِ متدین، کاردان، صالح، لایق، دارای ادبیاتِ فاخر و فراجناحی برگزینند تااو بتواند به جای جنجال آفرینی وایجاد کینه ونفرت برای همه افراد وگروه ها وجناح ها پدری کند وآنها را در کنار هم بنشاند وبدین ترتیب به عظمت، ابهت و شرافت این جایگاه بیافزاید.
بی صبرانه منتظر آن روز هستیم والسلام.