صادق زیباکلام در روزنامه بهار نوشت:
با آنکه هنوز نه آمدن هاشمیرفسنجانی و نه باقریلنکرانی مسجل شده است، جبهه پایداری در صدد است تا سناریوی انتخابات سال 84 را یکبار دیگر تکرار کنند. در آن انتخابات اصولگرایان سناریویی را به اجرا گذاردند که در آن هاشمیرفسنجانی را به عنوان سمبل اشرافیت درآورده بودند و متقابلا احمدینژاد را به عنوان سمبل مبارزه با اشرافیت. بخشهای دیگر آن سناریو عبارت بود از اینکه احمدینژاد ارزشهای انقلاب را که توسط دولتهای هاشمیرفسنجانی و اصلاحات پایمال شده بودند میخواهد یکبار دیگر زنده کند.
احمدینژاد آمده بود تا جلوی تجاوز به بیتالمال را که در زمان هاشمیرفسنجانی اتفاق افتاده بود بگیرد، آمده بود تا اموالی را که هاشمیرفسنجانی و اطرافیانش از بیتالمال برده بودند به بیتالمال بازگرداند، آمده بود تا وضع مستضعفان، محرومان و پابرهنهها را که در زمان دولتهای قبلی فراموش شده بود سامان ببخشد، آمده بود تا با فساد، رانتخواری و ویژهخواری که از زمان هاشمیرفسنجانی به راه افتاده بود مبارزه کند.
در یک کلام احمدینژاد سمبل سفیدی، نور، عدالت و بازگشت به ارزشهای اصیل و اولیه انقلاب بود و متقابلا هاشمیرفسنجانی را به عنوان سمبل اشرافیت و به زیر پا گذاردن ارزشهای انقلاب، رانتخواری و فساد درآورده بودند. چنین شد که احمدینژاد توانست 17میلیون رای آورد و هاشمیرفسنجانی را شکست دهد؛ البته سناریوی احمدینژاد در هیبت نور و هاشمیرفسنجانی در هیبت ظلمت را نزدیک به 10میلیون نفر از اقشار و لایههای تحصیلکردهتر جامعه نپذیرفته و همچنان به هاشمی رای دادند.
جبهه پایداری به همراه برخی از جریانهای وابسته به اصولگرا در صدد هستند تا آن کارناوال را یکبار دیگر به راه بیندازند. باقریلنکرانی یا سعید جلیلی را به عنوان احمدینژاد سال 88 درآورند و همان سناریو را تکرار کنند؛ اما برخلاف تصور و انتظارشان آن سناریو دیگر تکرار نخواهد شد. دلایل بسیاری وجود دارد که چرا جبهه پایداری نخواهد توانست اینبار آن سناریو را تکرار کند.
اولین و مهمترین آن ناکامی، سوءمدیریت و عملکرد نامطلوب مجموعه اصولگرایان به همراه دولت احمدینژاد در هشت سال گذشته است. اگرچه اصولگرایان و جبهه پایداری اصرار دارند ناکامیهای این هشت سال را بر گردن احمدینژاد و رحیممشایی بیندازند، اما واقعیت آن است که بسیاری از مردم، مجموعه عملکرد اصولگرایان را مسئول وضعیت نامطلوب موجود کشور میدانند و نه صرفا احمدینژاد را. به علاوه اگر استدلال اصولگرایان را بپذیریم که همه تقصیرها متوجه احمدینژاد و سیاستهای او است، این سوال باقی میماند که کدام جریانهای اجتماعی مسبب روی کار آمدن احمدینژاد هستند؟ به علاوه در بخش عمدهای از این هشت سال بسیار قاطع و محکم از احمدینژاد و سیاستهای وی همواره دفاع میکردند. آیا غیر از این است که اصولگرایان و جبهه پایداری حتی بعد از جریان اردیبهشت 90 و خانهنشینی 11 روزه احمدینژاد همچنان از وی حمایت میکردهاند؟
دلیل دوم آن است که ناکامی اصولگرایان صرفا باعث سرخوردگی از احمدینژاد نشده است. در تحقق شعارهای اصلی و آرمانی گفتمان «سوم تیر»، احمدینژاد و اصولگرایان نتوانستهاند چندان موفق شوند؛ نه فساد ریشهکن شد، نه سوءاستفاده از بیتالمال متوقف شد، نه رانتخواری و ویژهخواری تعطیل شد، نه شکاف طبقاتی کاهش یافت و نه چتر عدالت اجتماعی چندان بر سر محرومان و اقشار کمدرآمد سایهگستر شد و بالاخره باید به وضعیت شخصی هاشمیرفسنجانی اشاره داشت.
بسیاری از 17میلیون نفری که نسبت به هاشمیرفسنجانی دچار تردید شده بودند و تبلیغات گفتمان «سوم تیر» را علیه ایشان باور کرده بودند، به تدریج ظرف این هشت سال متوجه شدند که نه احمدینژاد و جبهه پایداری خیلی آن نور، حقیقت مطلق و فرشتهای که ادعا میکردند هستند و نه متقابلا هاشمیرفسنجانی آن سیاهی و ظلمتی است که جبهه پایداریها سعی کرده بودند در انتخابات سال 84 از وی بسازند. مجموعه این تغییر و تحولات سبب میشود تا با وجود امید و انتظارشان جبهه پایداری صرفنظر از آنکه نامزدشان سعید جلیلی باشد یا باقریلنکرانی، نتوانند سناریو 84 را علیه آقای هاشمیرفسنجانی تکرار کنند. البته این ملاحظات مانع از آن نخواهد شد تا بالاخص چهرهها و شخصیتهای تندروتر اصولگرا و جبهه پایداری تلاش نکنند تا یکبار دیگر روی طبل مبارزه با «اشرافیت هاشمی» و مابقی سناریوی انتخابات سال 84 نکوبند.
با آنکه هنوز نه آمدن هاشمیرفسنجانی و نه باقریلنکرانی مسجل شده است، جبهه پایداری در صدد است تا سناریوی انتخابات سال 84 را یکبار دیگر تکرار کنند. در آن انتخابات اصولگرایان سناریویی را به اجرا گذاردند که در آن هاشمیرفسنجانی را به عنوان سمبل اشرافیت درآورده بودند و متقابلا احمدینژاد را به عنوان سمبل مبارزه با اشرافیت. بخشهای دیگر آن سناریو عبارت بود از اینکه احمدینژاد ارزشهای انقلاب را که توسط دولتهای هاشمیرفسنجانی و اصلاحات پایمال شده بودند میخواهد یکبار دیگر زنده کند.
احمدینژاد آمده بود تا جلوی تجاوز به بیتالمال را که در زمان هاشمیرفسنجانی اتفاق افتاده بود بگیرد، آمده بود تا اموالی را که هاشمیرفسنجانی و اطرافیانش از بیتالمال برده بودند به بیتالمال بازگرداند، آمده بود تا وضع مستضعفان، محرومان و پابرهنهها را که در زمان دولتهای قبلی فراموش شده بود سامان ببخشد، آمده بود تا با فساد، رانتخواری و ویژهخواری که از زمان هاشمیرفسنجانی به راه افتاده بود مبارزه کند.
در یک کلام احمدینژاد سمبل سفیدی، نور، عدالت و بازگشت به ارزشهای اصیل و اولیه انقلاب بود و متقابلا هاشمیرفسنجانی را به عنوان سمبل اشرافیت و به زیر پا گذاردن ارزشهای انقلاب، رانتخواری و فساد درآورده بودند. چنین شد که احمدینژاد توانست 17میلیون رای آورد و هاشمیرفسنجانی را شکست دهد؛ البته سناریوی احمدینژاد در هیبت نور و هاشمیرفسنجانی در هیبت ظلمت را نزدیک به 10میلیون نفر از اقشار و لایههای تحصیلکردهتر جامعه نپذیرفته و همچنان به هاشمی رای دادند.
جبهه پایداری به همراه برخی از جریانهای وابسته به اصولگرا در صدد هستند تا آن کارناوال را یکبار دیگر به راه بیندازند. باقریلنکرانی یا سعید جلیلی را به عنوان احمدینژاد سال 88 درآورند و همان سناریو را تکرار کنند؛ اما برخلاف تصور و انتظارشان آن سناریو دیگر تکرار نخواهد شد. دلایل بسیاری وجود دارد که چرا جبهه پایداری نخواهد توانست اینبار آن سناریو را تکرار کند.
اولین و مهمترین آن ناکامی، سوءمدیریت و عملکرد نامطلوب مجموعه اصولگرایان به همراه دولت احمدینژاد در هشت سال گذشته است. اگرچه اصولگرایان و جبهه پایداری اصرار دارند ناکامیهای این هشت سال را بر گردن احمدینژاد و رحیممشایی بیندازند، اما واقعیت آن است که بسیاری از مردم، مجموعه عملکرد اصولگرایان را مسئول وضعیت نامطلوب موجود کشور میدانند و نه صرفا احمدینژاد را. به علاوه اگر استدلال اصولگرایان را بپذیریم که همه تقصیرها متوجه احمدینژاد و سیاستهای او است، این سوال باقی میماند که کدام جریانهای اجتماعی مسبب روی کار آمدن احمدینژاد هستند؟ به علاوه در بخش عمدهای از این هشت سال بسیار قاطع و محکم از احمدینژاد و سیاستهای وی همواره دفاع میکردند. آیا غیر از این است که اصولگرایان و جبهه پایداری حتی بعد از جریان اردیبهشت 90 و خانهنشینی 11 روزه احمدینژاد همچنان از وی حمایت میکردهاند؟
دلیل دوم آن است که ناکامی اصولگرایان صرفا باعث سرخوردگی از احمدینژاد نشده است. در تحقق شعارهای اصلی و آرمانی گفتمان «سوم تیر»، احمدینژاد و اصولگرایان نتوانستهاند چندان موفق شوند؛ نه فساد ریشهکن شد، نه سوءاستفاده از بیتالمال متوقف شد، نه رانتخواری و ویژهخواری تعطیل شد، نه شکاف طبقاتی کاهش یافت و نه چتر عدالت اجتماعی چندان بر سر محرومان و اقشار کمدرآمد سایهگستر شد و بالاخره باید به وضعیت شخصی هاشمیرفسنجانی اشاره داشت.
بسیاری از 17میلیون نفری که نسبت به هاشمیرفسنجانی دچار تردید شده بودند و تبلیغات گفتمان «سوم تیر» را علیه ایشان باور کرده بودند، به تدریج ظرف این هشت سال متوجه شدند که نه احمدینژاد و جبهه پایداری خیلی آن نور، حقیقت مطلق و فرشتهای که ادعا میکردند هستند و نه متقابلا هاشمیرفسنجانی آن سیاهی و ظلمتی است که جبهه پایداریها سعی کرده بودند در انتخابات سال 84 از وی بسازند. مجموعه این تغییر و تحولات سبب میشود تا با وجود امید و انتظارشان جبهه پایداری صرفنظر از آنکه نامزدشان سعید جلیلی باشد یا باقریلنکرانی، نتوانند سناریو 84 را علیه آقای هاشمیرفسنجانی تکرار کنند. البته این ملاحظات مانع از آن نخواهد شد تا بالاخص چهرهها و شخصیتهای تندروتر اصولگرا و جبهه پایداری تلاش نکنند تا یکبار دیگر روی طبل مبارزه با «اشرافیت هاشمی» و مابقی سناریوی انتخابات سال 84 نکوبند.