واکنش سردار دفاع مقدس به نامه چند نماینده علیه هاشمی
در پی انتشار نامه ای منتسب به شماری از نمایندگان علیه هاشمی رفسنجانی که او را به تخطی از راه امام متهم کرده بودند،سردار سید علی صنیع خانی، از سرداران دفاع مقدس در نامه ای خطاب به یکی از سرداران هم رزم خود که نامش پای این نامه زده شده بود، به روایتی از زمان اعزام حاج همت و متوسلیان به لبنان کرده و می نویسد:
روز شنبه دو گروه دل نگران بودند. عده ای از آمدنش و گروهی از نیامدن او، بالاخره تصمیم بر آمدن شد. مقدمه هرچه باشد، اذن برای آمدن، یا اطمینان از عدم مخالفت. تلفن های همراه و مترو و اتوبوس های شهری به مدد آمدند. کمتر از ساعتی در همه شهر پیچید که او آمد.
از آمدنش دو گروه ناراضی بودند: عده ای از آمدنش و برهم خوردن معادلاتشان و دیگری ناراحت از این که راحتش نمی گذارند. کثیری خوشحال از آمدنش، که شاید گره گشایی کند.
صبحگاهان تصویرش در صفحه اول اکثر روزنامه ها؛ به ظهر نرسیده بودیم که خبر از پایین آمدن قیمت ارز به میان آمد. ساعاتی از ظهر نگذشته بود که خبر رسید 150 نفر از نمایندگان با نوشتن نامه ای ادای تکلیف کرده اند. از افاضاتشان مطلع شدم؛ از امام گفتند و جنگ با اسراییل؛ از ولایت فقیه و اطاعتش؛ از جمهوری سخن به میان آوردند و حاکمیت مردم در این دوره و آزادیشان در مقایسه با دوران او و انحصارگرایی اش. از دولت منتسب به خود گفتند و سازندگی اش و در نهایت به نصیحت او انجامید. به پایین صفحه رسیدم و اسامی را از نظر گذراندم اکثرشان همان هایی بودند که در دوره نهم با برملا کردن چپاولش قربه الی الله حذفش کردند؛
توقف روی اسامی وقت زیادی از من گرفت سوابق عده ای از آن ها در قبل و بعد از انقلاب، در دوران دفاع مقدس و در دولت سازندگی نزدیک بود مرا به جای پرداختن به اصل مسئله، مشغول به افراد کند که رهایش کردم البته ناگزیر از آن بودم؛ اما باید شاهدی را برمی گزیدم؛ او را انتخاب کردم. سال 61 با هم در سپاه تهران؛ او عنصری در عملیات و من مسئول تدارکات منطقه. در عملیات والفجر4 روزهایی را با هم سپری کردیم. برای من آخرین روزهای حضورم در تدارکات منطقه بود و شاید آغاز حضور او در لشکر. زمان خیلی سریع گذشت. او را با خاطرات آن دوران در دل نگه داشته ام. به این خاطر او را مخاطب قرار می دهم. خاطراتی را با او مرور می کنم شاید به این وسیله عقده گشایی کرده باشم. برادرم: یادت هست بعد از عملیات رمضان به فکر افتادیم که به مدد شیعیان لبنان در مقابل اسراییل بایستیم و بجنگیم.
یادت هست نفراتی را هم به اتفاق حاج احمد متوسلیان... و حاج همت اعزام کردیم؛ به خاطر داری امام از درگیری با اسراییل بازداشت شان و حتما این جمله اماممان را فراموش نکرده ای که راه قدس از کربلا می گذرد. آنجا ماندیم نه برای جنگیدن؛ بلکه برای آموزش جوانان لبنانی. آن زمان با داشتن امامی آنچنانی و عقبه ای مثال زدنی اماممان از رویارویی برحذرمان می داشت حالا چه شده با این وضعی که مردمان با آن روبه رو هستند او را سرزنش می کنیم از این که گفته است ما با اسراییل بر سر جنگ نیستیم ولی از کشورهای عربی که با او در حال نبرد هستند، حمایت می کنیم و بدین وسیله او را به خروج از راه و رسم امام متهم می کنید. برادرم احتمال نمی دهی که اگر اماممان در بین ما بود از او می شنیدیم که راه قدس از ایران می گذرد.
برادرم به یاد داریم بعد از انتخابات دوم خرداد 76 دوستان ما به فکر افتادند که باید کاری کرد و من و تو هم در آن فهرست 70 نفری موسس هیات رزمندگان سپاه تهران قرار گرفته بودیم و یادت هست اولین جلسه هیات امنا تشکیل شد. از چرایی ها سخن ها گفته شد؛ نهایتا قوا انفسکم و اهلیکم نارا هدف قرار گرفت. قرار شد آن هایی که در دوران دفاع مقدس در کنارمان بودند را در مناطق منسجم کنیم و به خاطر داری کمیته هایی تشکیل شد و هرکسی در کمیته ای، من و جمعی از آن از جمله حسین شریعتمداری، علی فضلی، مهدی محمدی، احمد ربیعی، سیدمجتبی و غیره در کمیته اجتماعی ثبت نام کردیم. اولین جلسه کمیته که برایم آخرین هم بود به دعوت مهدی محمدی در دانشگاه پلیس تشکیل شد؛ جلسه ای با حضور اکثریت برگزار شد.
«رزمندگان دوران دفاع مقدس در مناطق مختلف تهران را چگونه دور هم جمع و متشکل کنیم؟» موضوع جلسه تعیین شد. هرکسی مطلبی گفت تا نوبت به من رسید گفتم واقعا می خواهید کاری انجام گیرد؟ پاسخ غیر از بلی نبود! ! افراد را می شناختم و مطلع از هجرتشان به شمال و غرب تهران بودم. گفتم اگر واقعا می خواهید اقدامتان موثر افتد به محل های قدیمتان رجعت کنید.
پرده دری نکردم که بگویم تو کجا بودی و حالا کجایی و فقط گفتم در محله جدید فقط یک نفر هستید گاه کمتر از یک نفر و در محله قدیم صد نفری، دویست نفری و...! همه ساکت ماندند و من هم همچنین، بلی در محله های قدیمی من نمی توانم هر آن گونه که می خواهم زندگی کنم باید تابع ملاحظاتی باشم که البته سخت است اگر در همان محله های قدیم ساکن بودید حالا به جای دیدن زیرساخت ها، صنعت، مسائل علمی، بیکاری و فقر و فلاکت و فحشا و منکرات را می دیدید. مشاهده می کردید چگونه خانواده هایی به فساد کشیده شده و متلاشی شده اند و چه خوب بود شما هم مانند رهبری، نگران فرهنگ عمومی می بودید و تاثیرات بیکاری، فقر، فساد، فحشا و خلافکاری ها را رصد می کردید و اگر مرا هم مانند حسین علایی متهم نمی کنید جمله ای از امام را خطاب به شاه در اینجا یادآورتان کنم: «اگر راست می گویید برای بیکاران کار پیدا کنید. این جوانان بعد از 20سال تحصیل کار می خواهند.فردا که فارغ التحصیل می شوند، سرگردان هستند. اگر معاشش فراهم نشود نمی تواند دین خود را حفظ کند. شما خیال می کنید آن دزدی که شب ها از دیوار با آن مخاطرات بالا می رود یا زنی که عفت خود را می فروشد تقصیر دارد؟ وضع معیشت بد است که این همه جنایات و مفاسد که شب و روز در روزنامه ها می خوانید وجود دارد.» «صحیفه امام، جلد 1 ص 267. 21/1/1342»
برادرم: از تو می خواهم سفری با مترو داشته باشی یک بار به گونه ای ناشناس و یک بار دیگر به عنوان نماینده تهران در سفر اول شنیده ها را به خاطر بسپار و در سفر دیگر صبور بر اعتراضاتشان با خود خلوت کن حالا اگر گفته شود راه قدس از ایران می گذرد انحراف از آرمان امام تلقی می شود!! از تو سوال می کنم چرا آنانی که در آن دوران به دنیا نیامده بودند و یا دوران طفولیت را سپری می کردند، انصاف است که او را که در آن دوران به علت نوشته هایش درباره اسراییل زندانی و شکنجه شده بود و سال ها بعد از انقلاب تا قبل از انتخابات 88 بدون استثنا خطیب نماز جمعه روز قدس بود را متهم به انحراف از مسیر امام کنیم. این بی انصافی نیست؟!!او را نصیحت به تبعیت از رهبری و ولایتش کرده اید همه باید تابع باشیم.
اما چه خوب بود این برادرانی که سنگ ولایت را به سینه می زنند و ذوب در ولایت شده اند اعلام کنند چه سنخیتی با ولایت دارند بار ها به طور خاص شما را مخاطب قرار داده اند چرا بهترین روش انگشت اشارت به سوی دیگران است؟ عبرت های عاشورا را فراموش کرده اید! که در لشکر محمد رسول الله(ص) و در جمع سپاهیان مطرح فرمودند!! به هر جهت او آمد رای بالا به او، رای به نظام است. ولی اگر او را در مقابل رهبری قرار داده و معرفی کنیم رای به او هرچند هم که ناچیز باشد، رای منفی به رهبری تلقی می شود؛ یک رای هم زیاد است؛ و به ضرر نظام. برادرم تو پس از سال ها دوستی با من پی بردی که دوستت دارم و حالا من تو را نصیحت می کنم که شمایی که مدعی پشتیبانی از ولایت هستید و شهرت یافته و بهره مند از این باب؛ بدانید عملکرد شما به حساب رهبری زده می شود. پس حساب شده تر عمل کنید.و در پایان از شما سوالی دارم و آن این که او چرا آمد؟!! او آمد تا به چه برسد؟ قبول مسئولیت ریاست جمهوری برای کسی که 80سال عمر را با همه فرازونشیب ها و نا ملایمت ها پشت سر گذاشته؛ حالا می خواهد به چه چیزی برسد و آن هم در این وانفسا و مشکلات فرارو.
در پی انتشار نامه ای منتسب به شماری از نمایندگان علیه هاشمی رفسنجانی که او را به تخطی از راه امام متهم کرده بودند،سردار سید علی صنیع خانی، از سرداران دفاع مقدس در نامه ای خطاب به یکی از سرداران هم رزم خود که نامش پای این نامه زده شده بود، به روایتی از زمان اعزام حاج همت و متوسلیان به لبنان کرده و می نویسد:
روز شنبه دو گروه دل نگران بودند. عده ای از آمدنش و گروهی از نیامدن او، بالاخره تصمیم بر آمدن شد. مقدمه هرچه باشد، اذن برای آمدن، یا اطمینان از عدم مخالفت. تلفن های همراه و مترو و اتوبوس های شهری به مدد آمدند. کمتر از ساعتی در همه شهر پیچید که او آمد.
از آمدنش دو گروه ناراضی بودند: عده ای از آمدنش و برهم خوردن معادلاتشان و دیگری ناراحت از این که راحتش نمی گذارند. کثیری خوشحال از آمدنش، که شاید گره گشایی کند.
صبحگاهان تصویرش در صفحه اول اکثر روزنامه ها؛ به ظهر نرسیده بودیم که خبر از پایین آمدن قیمت ارز به میان آمد. ساعاتی از ظهر نگذشته بود که خبر رسید 150 نفر از نمایندگان با نوشتن نامه ای ادای تکلیف کرده اند. از افاضاتشان مطلع شدم؛ از امام گفتند و جنگ با اسراییل؛ از ولایت فقیه و اطاعتش؛ از جمهوری سخن به میان آوردند و حاکمیت مردم در این دوره و آزادیشان در مقایسه با دوران او و انحصارگرایی اش. از دولت منتسب به خود گفتند و سازندگی اش و در نهایت به نصیحت او انجامید. به پایین صفحه رسیدم و اسامی را از نظر گذراندم اکثرشان همان هایی بودند که در دوره نهم با برملا کردن چپاولش قربه الی الله حذفش کردند؛
توقف روی اسامی وقت زیادی از من گرفت سوابق عده ای از آن ها در قبل و بعد از انقلاب، در دوران دفاع مقدس و در دولت سازندگی نزدیک بود مرا به جای پرداختن به اصل مسئله، مشغول به افراد کند که رهایش کردم البته ناگزیر از آن بودم؛ اما باید شاهدی را برمی گزیدم؛ او را انتخاب کردم. سال 61 با هم در سپاه تهران؛ او عنصری در عملیات و من مسئول تدارکات منطقه. در عملیات والفجر4 روزهایی را با هم سپری کردیم. برای من آخرین روزهای حضورم در تدارکات منطقه بود و شاید آغاز حضور او در لشکر. زمان خیلی سریع گذشت. او را با خاطرات آن دوران در دل نگه داشته ام. به این خاطر او را مخاطب قرار می دهم. خاطراتی را با او مرور می کنم شاید به این وسیله عقده گشایی کرده باشم. برادرم: یادت هست بعد از عملیات رمضان به فکر افتادیم که به مدد شیعیان لبنان در مقابل اسراییل بایستیم و بجنگیم.
یادت هست نفراتی را هم به اتفاق حاج احمد متوسلیان... و حاج همت اعزام کردیم؛ به خاطر داری امام از درگیری با اسراییل بازداشت شان و حتما این جمله اماممان را فراموش نکرده ای که راه قدس از کربلا می گذرد. آنجا ماندیم نه برای جنگیدن؛ بلکه برای آموزش جوانان لبنانی. آن زمان با داشتن امامی آنچنانی و عقبه ای مثال زدنی اماممان از رویارویی برحذرمان می داشت حالا چه شده با این وضعی که مردمان با آن روبه رو هستند او را سرزنش می کنیم از این که گفته است ما با اسراییل بر سر جنگ نیستیم ولی از کشورهای عربی که با او در حال نبرد هستند، حمایت می کنیم و بدین وسیله او را به خروج از راه و رسم امام متهم می کنید. برادرم احتمال نمی دهی که اگر اماممان در بین ما بود از او می شنیدیم که راه قدس از ایران می گذرد.
برادرم به یاد داریم بعد از انتخابات دوم خرداد 76 دوستان ما به فکر افتادند که باید کاری کرد و من و تو هم در آن فهرست 70 نفری موسس هیات رزمندگان سپاه تهران قرار گرفته بودیم و یادت هست اولین جلسه هیات امنا تشکیل شد. از چرایی ها سخن ها گفته شد؛ نهایتا قوا انفسکم و اهلیکم نارا هدف قرار گرفت. قرار شد آن هایی که در دوران دفاع مقدس در کنارمان بودند را در مناطق منسجم کنیم و به خاطر داری کمیته هایی تشکیل شد و هرکسی در کمیته ای، من و جمعی از آن از جمله حسین شریعتمداری، علی فضلی، مهدی محمدی، احمد ربیعی، سیدمجتبی و غیره در کمیته اجتماعی ثبت نام کردیم. اولین جلسه کمیته که برایم آخرین هم بود به دعوت مهدی محمدی در دانشگاه پلیس تشکیل شد؛ جلسه ای با حضور اکثریت برگزار شد.
«رزمندگان دوران دفاع مقدس در مناطق مختلف تهران را چگونه دور هم جمع و متشکل کنیم؟» موضوع جلسه تعیین شد. هرکسی مطلبی گفت تا نوبت به من رسید گفتم واقعا می خواهید کاری انجام گیرد؟ پاسخ غیر از بلی نبود! ! افراد را می شناختم و مطلع از هجرتشان به شمال و غرب تهران بودم. گفتم اگر واقعا می خواهید اقدامتان موثر افتد به محل های قدیمتان رجعت کنید.
پرده دری نکردم که بگویم تو کجا بودی و حالا کجایی و فقط گفتم در محله جدید فقط یک نفر هستید گاه کمتر از یک نفر و در محله قدیم صد نفری، دویست نفری و...! همه ساکت ماندند و من هم همچنین، بلی در محله های قدیمی من نمی توانم هر آن گونه که می خواهم زندگی کنم باید تابع ملاحظاتی باشم که البته سخت است اگر در همان محله های قدیم ساکن بودید حالا به جای دیدن زیرساخت ها، صنعت، مسائل علمی، بیکاری و فقر و فلاکت و فحشا و منکرات را می دیدید. مشاهده می کردید چگونه خانواده هایی به فساد کشیده شده و متلاشی شده اند و چه خوب بود شما هم مانند رهبری، نگران فرهنگ عمومی می بودید و تاثیرات بیکاری، فقر، فساد، فحشا و خلافکاری ها را رصد می کردید و اگر مرا هم مانند حسین علایی متهم نمی کنید جمله ای از امام را خطاب به شاه در اینجا یادآورتان کنم: «اگر راست می گویید برای بیکاران کار پیدا کنید. این جوانان بعد از 20سال تحصیل کار می خواهند.فردا که فارغ التحصیل می شوند، سرگردان هستند. اگر معاشش فراهم نشود نمی تواند دین خود را حفظ کند. شما خیال می کنید آن دزدی که شب ها از دیوار با آن مخاطرات بالا می رود یا زنی که عفت خود را می فروشد تقصیر دارد؟ وضع معیشت بد است که این همه جنایات و مفاسد که شب و روز در روزنامه ها می خوانید وجود دارد.» «صحیفه امام، جلد 1 ص 267. 21/1/1342»
برادرم: از تو می خواهم سفری با مترو داشته باشی یک بار به گونه ای ناشناس و یک بار دیگر به عنوان نماینده تهران در سفر اول شنیده ها را به خاطر بسپار و در سفر دیگر صبور بر اعتراضاتشان با خود خلوت کن حالا اگر گفته شود راه قدس از ایران می گذرد انحراف از آرمان امام تلقی می شود!! از تو سوال می کنم چرا آنانی که در آن دوران به دنیا نیامده بودند و یا دوران طفولیت را سپری می کردند، انصاف است که او را که در آن دوران به علت نوشته هایش درباره اسراییل زندانی و شکنجه شده بود و سال ها بعد از انقلاب تا قبل از انتخابات 88 بدون استثنا خطیب نماز جمعه روز قدس بود را متهم به انحراف از مسیر امام کنیم. این بی انصافی نیست؟!!او را نصیحت به تبعیت از رهبری و ولایتش کرده اید همه باید تابع باشیم.
اما چه خوب بود این برادرانی که سنگ ولایت را به سینه می زنند و ذوب در ولایت شده اند اعلام کنند چه سنخیتی با ولایت دارند بار ها به طور خاص شما را مخاطب قرار داده اند چرا بهترین روش انگشت اشارت به سوی دیگران است؟ عبرت های عاشورا را فراموش کرده اید! که در لشکر محمد رسول الله(ص) و در جمع سپاهیان مطرح فرمودند!! به هر جهت او آمد رای بالا به او، رای به نظام است. ولی اگر او را در مقابل رهبری قرار داده و معرفی کنیم رای به او هرچند هم که ناچیز باشد، رای منفی به رهبری تلقی می شود؛ یک رای هم زیاد است؛ و به ضرر نظام. برادرم تو پس از سال ها دوستی با من پی بردی که دوستت دارم و حالا من تو را نصیحت می کنم که شمایی که مدعی پشتیبانی از ولایت هستید و شهرت یافته و بهره مند از این باب؛ بدانید عملکرد شما به حساب رهبری زده می شود. پس حساب شده تر عمل کنید.و در پایان از شما سوالی دارم و آن این که او چرا آمد؟!! او آمد تا به چه برسد؟ قبول مسئولیت ریاست جمهوری برای کسی که 80سال عمر را با همه فرازونشیب ها و نا ملایمت ها پشت سر گذاشته؛ حالا می خواهد به چه چیزی برسد و آن هم در این وانفسا و مشکلات فرارو.