سلام بر تو ای بزرگمَرد انقلاب! ای مجاهد فی سبیلالله! سلام بر تو ای روحانی متعهد، ای فقیه سیاستمدار! ای مفسر بزرگی که در کنج زندان ستمشاهی به تفسیر قرآن نشستی وبعد از پیروزی نیز آن را به متن جامعه آوردی. مدتها بود منتظر آمدنت بودیم وچه خوش و با وقارهم آمدی! تو آمدی و با خود آبرو وحیثیتت را هم آوردی تا اگر نیاز شد آن را در راه انقلاب، امام، رهبری ومردم هزینه کنی. چنانکه قبل از این، در ایام ستمشاهی و دوران هشت سال جنگ چنین کردی. بعد از جنگ نیز با دست خالی آمدی و خرابیهای آن دوران را به بهترین وجه ممکن ساختی. وقتی خبر رد صلاحیت تورا شنیدیم بسیار متاثر وشگفت زده شدیم، راستی اگر خمینی کبیر حضور داشت چنین اتفاقی رخ می داد؟ یقین دارم، شورای محترم نگهبان همان اشتباه هشت سال پیش در تایید آقای احمدی نژاد را این بار در رد صلاحیت تو تکرار کرد. در حالی که حضور تو در انتخابات به حماسه سیاسی واقتصادی مورد نظر رهبری منجر می شد و با دست با کفایت تو ویرانیهای جنگ هشت ساله سیاسی اخیر! نیز التیام پیدا می کرد و رشد و شکوفایی و توسعۀ دوران سازندگی دوباره در کشور جان می گرفت.
در این هشت سالِ غیبت و انزوای تو! همه کس و همه چیزرا جابهجا کردند، معانیِ واژهها و کلمات، گرفتارتغيير و تحریف شدند. آدمهای کوچک و ناشناخته به جای انسانهای بزرگ وشریف نشستند و شخصیتهای استخواندار و اصیل، منزوی و مطرودگشتند. حتماً میدانی این هشت سال بر انسانهای فهيم، دانا ودردمند به منزلۀ هشت قرن گذشت.
کینهتوزی وعقدهگشایی، معنای مِهرورزی به خود گرفت، عدالت به جای ظلم و ستم بهکار رفت، پاکی وصداقت رنگ باخت و دروغ، نفاق، ریاورزی و هزار چهرهبودن رواج يافت و قانون وقانونگرایی به مضحکه تبدیل شد. درست در زمانی که بغض در گلوهایمان در حال ترکیدن بود، نفسها از رمق وامانده بود وغصهها در سینهها ورم انداخته بود، تو از راه رسیدی وآمدی تا همه را در جای درست و مناسب خود مستقر کنی،اما حیف که نگذاشتند.
ای مبارز خستگی ناپذیر! ای فاتح فتحالمبین، ای فرمانده بیتالمقدس1 و 2 و 3، وای سردار سرفراز والفجرهای متعدد و...! تو از همین حالا هم سردار فاتح میدان انتخاباتی، اگر چه تو را رد صلاحیت کردند، اما تو همیشه پیروز این میدان شدی. رمز فتح و پیروزی تو را باید در جای دیگر جست. وقتی مخالفان تو از خشم و نفرت و کینه، خدوی حقد و حقارت بر صورتت انداختند، تو خشم خویش را فرو خوردی و صبر و شکیبایی پیشه کردي و با آنان به مدارا و محبت نشستی. این بود که همه عرصهها، جبههها و قلعهها و قلهها را یکجا فتح کردی.
حرفهای زیادی برای گفتن با تو دارم، اما صد افسوس که همه را نمیتوانم روی کاغذ بیاورم. در این نیم قرن مبارزه وپیروزی، کسانی که یک قطره خون از دماغشان بیرون نیامد وحتی یک مسئولیت کوچک اجرایی وغیر آن نتوانستند بپذیرند، اما امروز ناگهان دایۀ مهربانتر از مادر شدند و برای مردم اصلح وغیراصلح تعیین میکنند و متاسفانه اغلب هم در تشخیص آن گرفتار اشتباه فاحش میشوند. ای کاش به همین بسنده می کردند! تو را به انواع واقسام جرمها، خطاها و لغزشها متهم ساخته و ميسازند!
تهمتها، دروغها و نسبتهای ناروا که در طول سی واندی سال به تو بستند یک طرف، یک سری آدمهای کوچک وناشناخته را رقیب ودرگیر تو کردند که این ظلم، بسیار شکنندهتر از اولی بود، اما تو همه را تحمل کردی. افرادی را مقابل تو عَلَم کردند که وقتی نامی از آنها برده میشود، آدمي، یاد پسر بچههای پنج وشش ساله میافتد که کت وشلوار پدر بزرگشان را به تن کرده راه مي روند! معلوم است که اينگونه افراد تا قدم جلو بگذارند با سر به زمین خواهند خورد.
آري، تو آمدی و با آمدنت، هم به اصولگرایان حیات و تحرک دوباره بخشیدی وهم اصلاحطلبان را امید وزندگی دادی. در این هشت سال، نه رمقی در جان اینان بود و نه اميدي در دل آنان. هر دو گروه هنگامه حاکمیت، جفاهای بسیار در حق تو روا داشتند. گرچه آنان حق فرزندی را زیر پا گذاشتند اما تو با بزرگواری همه را زیر بال گرفتی و در حق همه پدری کردی.
تو آمدی و با گامهای امید بخش خود، امام، رهبری و مردم را شاد و خشنود کردی، به جامعه نشاط و شادابی دادی و در عمل، چراغِ حماسۀ سیاسی و اقتصادیِ مورد نظرِ رهبری را روشن و فروزان ساختی و در آن روح و جان دمیدی. در این سالها بعضی خنّاسان، بسیار تکاپو کردند تا میان تو ورهبری، نظام و مردم فاصله ایجاد کنند، اما تو به وصیت امام عمل کردی وبا تیزبینی ستودنی مانع از این شیطنت شدی وفرصت را از چنگ کینهورزان ربودی. تو شناسنامۀ انقلاب خمینی هستی، هر کس بخواهد انقلاب را بشناسد باید مروري به سرگذشتنامۀ تو داشته باشد.تودیروز سربازسرفرازخمینی بودی، امروز هم بازوی پرتوان خامنهای. تجربۀ هشت سالِ اخیر، بهخوبی فرمایش رهبر معظم انقلاب را ثابت کردکه «هیچکس برای من هاشمی نمیشود»
تو آمدی تا مثل همیشه به وظیفهات عمل کنی ومرحبا که در تشخیص آن نیز درست به هدف زدی. تو هماره در بحرانها آمدی، سفرۀ امنیت، آرامش، رفاه و آسایش پهن کردی، بعد دیگران آمدند سرسفرۀ آمادۀ تو نشستند، نمک خوردند و نمکدان شکستند، اما تو باز هم سخاوتمندانه خم به ابرو نیاوردی وچشمپوشیدی.
هرگز تو را «معصوم» وعاری از خطا واشتباه نمیدانم و بر اين باور و اعتقادم که معصوم تنها چهارده نفر هستند. اما دور از انصاف و اخلاق است که این همه ایثار وجانفشانی وخدمات تو را نادیده بگیرم وهمانند مگسانی که همیشه روی آلودگيها مینشینند، فقط به نقاط ضعف تو متمرکز شوم، بلکه نسبت به تو که شخصیتی خدوم هستی، زنبور عسل خواهم شد، از شهد وشیرینیهایت خواهم گفت و البته از خطاها واشتباهات احتمالی هم غافل نخواهم ماند.
شايد برخي بر من خرده بگیرند که چرا این همه از تو ميگويم و در وصف تو مینویسم وحتی به احساساتی وعاطفیشدن وچاپلوسی ودهها نسبت ناروای دیگر متهمم سازند، هیچ باکی ندارم. بگذار هر چه میخواهند بگویند. با وجود این همه تهمتهای ناروا و ناجوانمردانه که از اوايل انقلاب تا امروز به تو میزنند و در مقابل این همه ایثار، فداکاری و گذشتی که از تو دیده ام، سزاوار نیست که لب فرو بندم و حرف حق را قلمی نکنم و بترسم مبادا که من راعاطفی، سطحی، چاپلوس و احساساتی بنامند! اینهایی که میگویم توهّم نیست، عینِ حقیقت است و مقام ومنزلت تو نیز بالاتر از آن است که با این چیزها، مثل خیلیهای دیگر گرفتار توهم شوی.
تو امروز، عصارۀ مظلومیت روحانیت شیعه در طول بیش از ده قرن تاریخی، تو «مدرّس» زمانِ مايی، بیخود نیست که وقتی امام امت خبر ترور تو را شنید، بیدرنگ به یاد شهید مدرس افتاد و در پیامش تو را به آن فقیه بزرگ تشبیه کرد. تومانندشهید مدرسها، شهید فضلالله نوریها، شهید بهشتیها، شهید مطهریها، امام موسی صدرها، خامنهایها و... میمانی وبهحق از جنس آناني، براي همين است که دچار سرنوشت (آسیاب به نوبت) موعود آنان شدهای. همۀ تهمتها وافتراهایی که دیروز به آن بزرگان میگفتند، امروز یکجا نثار تو میکنند. تو فرزند برومند حوزه و روحانیتی. اکنون این قشر پویا و در راس آنان، مراجع معظم تقلید قم ونجف به چنین فرزندی افتخار میکنند.
حتما در ذهن شریفتان هست که وقتی شایعات در مورد شهید بهشتی آنقدر انباشته شد که حتی هم کسوتانش او را به فیضیه راه ندادند و مانع از جلسۀ سخنرانی او در این مدرسه شدند. در مورد شهید مطهری آنقدر فضا را مسموم ساختند که تا قبل از شهادتش، بعضی از مقدسین، کتابهای او را با انبر بر میداشتند تا دستشان نجس نشود! امام موسی صدر را که اصلاً مسلمان نمیدانستند و میگفتند او با مسیحیها، کاردینالها، اُسقفها و پدران روحانی نشست و برخاست میکند.خود مقام معظم رهبری را، جسارتاً «شریعتی عمامهدار» لقب داده بودند.
دراین سی واندی سال، همۀ این ناسزاها را تو یکتنه به جان خريدي و تلخيهايش را چشيدي. دیگر چیزی نمانده است که در تخریب وتحقیر تو نگفته باشند. هماینک کارشان به رسوایی و حقارت کشیده است و همچنان براي تخريب تو چونان آدمهاي غريق، به هر خاشاکی چنگ ميزنند، غافل از اينکه ديگر هر حربهاي در برابر استواري، مقاومت و نستوهي تو ميشکند و حناي بدخواهانت حسابی رنگ باخته است.
امروز بعداز گذشت بیش از سی سال، پیشبینیِ امام خمینی دراین باره نیز به روشنیِ آفتاب به اثبات رسیده است آنجا که در پیام تاریخی خویش در ترور تو فرمود: «اینان با این تلاشهای احمقانه نمیتوانند انقلاب اسلامی مارا ترور کنند، نمیتوانند شخصیت انسانی ـ اسلامی مطهری وهاشمی را ترور کنند» (صحیفه امام، ج7، ص496)
سلامِ مجاهدان اسلام ومظلومان تاریخ بر تو وبر صبر وصلابت وصداقت تو باد! دعای خمینی کبیر همیشه بدرقه راهت بادکه درآن پیام کم نظیر، تو را بهحق «مجاهد متعهد»، «هاشمی عزیز» و«فرزند برومند اسلام» خواند و در پایان اینگونه بر تو سلام فرستاد: «السلام علیه و علی عبادالله الصالحین.»
قم – ابوذر زمانی