امپرياليستهاي اروپايي، که در طول دو دهه گذشته به بسياري از کشورهايِ اکثريت مسلمان حمله و آنها را اشغال کردهاند، سعي کردند تا اسلام را ريشه کن کرده و ارزشها و حکومت خود را بر مردم مغلوب تحميل کنند.
اين تلاش، همانگونه که برنارد لوئيس، ايدئولوگ صهيونيستي-امپرياليستي اذعان ميکند، شکستي فاحش بود.
ما امروز در عصر انقلاب اسلامي به سر ميبريم.
در نيمه دوم قرن بيستم، موج عظيم بيداري اسلامي در جهان با از دست رفتن مشروعيت امپرياليستها هم زمان شد. موج فعاليتهاي اسلامي کشورهاي اکثريت مسلمان را فرا گرفت و مردم بار ديگر ميراث خود را طلب کردند، ماترياليسم وابسته به سکولاريسم را رد کردند و حق ابراز عقيده خود را جويا شدند، چيزي که بسيار بر زندگي آنان تاثير گذاشت.
و اکنون نيز نوبت به مصر رسيده است است.
مصر به لحاظ جغرافيايي جايي بين ايران و الجزاير واقع شده است، جايي که خود را بر سر يک دوراهي ميبيند: انقلابي موفق همچون انقلاب ايران و يا انقلابي ناموفق همچون انقلاب الجزاير.
مصر امروز، همانند سال ۱۹۷۹ در ايران و ۱۹۸۹ در الجزاير، نمايانگر قريب به اتفاق افراد حامي حکومت اسلامي و همچنين صهيونيستها و امپرياليستهاي مخالف آن است. مصر نيز درست همانند پيش از سال ۱۹۷۹ در ايران و پيش از سال ۱۹۸۹ در الجزاير طبق سنت از سوي اقليتي ثروتمند، فاسد، سکولاريست و بورژوازي کمپرادور اداره ميشد، کساني که به هيچ وجه تمايل نداشتند خواسته مردم بر آنان چيره شود.
در ايران، انقلابيون اسلامگرا براي سرنگوني شاه پيشگام شدند، آنان همان کاري را انجام دادند که ميبايست براي تحکيم قدرت انجام ميدادند. آنان در بنيان نهادن يک جمهوري اسلامي دموکراتيک موفق شدند، آنچه که هويت اسلامي ايران را حفظ کرد. آنان با تلاشهاي بيگانگان براي ويران کردن اين انقلاب جنگيدند و سياستهايي را دنبال کردند که منعکس کننده حقيقي خواستههاي مردم ايران بود.
رهبرِ هيچ کشور ديگري در خاورميانه جرئتِ ابرازِ موضع نزديک به متفق مردم خاور ميانه را ندارد: نهاد صهيونيستي که فلسطين را اشغال کرده است يک نهاد غيرقانوني است؛ اين نهاد بايد برچيده شود و حکومتي که نماينده اکثريت مردم فلسطين است به جاي آن بنشيند.
در سال ۱۹۸۹، فعالان اسلامي در الجزاير برخلاف برادران و خواهرانشان در ايران، به دست رژيم استبدادي که بر سرزمين آنان حکومت ميکرد، فريب خوردند. فراعنهي الجزاير وانمود کردند که نتيجه انتخابات ملي را خواهند پذيرفت. از اين رو فعالان اسلامي الجزاير به جاي جنگيدن براي انقلاب، نزديک به ۹۰ درصد آرا را کسب کردند اما به جاي آنکه راهي قوه مقننه و کاخ رياست جمهوري شوند، به اردوگاههاي کار اجباري رفته، در آنجا شکنجه و کشته شدند.
مسلمانان الجزاير بايد براي انقلاب ميجنگيدند و سپس آنچه را که براي بنا نهادن يک جمهوري اسلامي موفق در اين کشور لازم بود، انجام ميدادند.
اما آنان بازيچه دست رژيم شدند. آنان وعده دروغين رژيم براي «دموکراسي» را باور کردند و از اين رو همانند سالوادور آلنده (و برخلاف فيدل کسترو و هوشي مين) در به پايان رساندن انقلاب خود ناکام ماندند.
حکومت الجزاير پس از شکنجه و کشتار مخالفان اصلي خود، موج پرچم دروغين عليه ترور را آغاز کرد. در سراسر دهه ۱۹۹۰، جوخههاي مرگ دولت الجزاير به اسلام گرايان بدل شدند و با حمايت و همکاري غرب، بيش از يکصد هزار تن از مردم بيگناه را قتل عام کردند. آنان مردم تمام روستاها و محلهها را قتل عام کردند، مردمي که حامي هميشگي فعالان اسلامي بودند.
هنگامي که من در سالهاي ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ در شهر مرزي وجده در مراکش زندگي ميکردم، همه ميدانستند که اين دولت الجزاير است که دست به کشتار جمعي ميزند و رسانههاي غربي «اسلامگرايان افراطي» را سرزنش ميکردند.
موساد در يازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ «راهبرد حکومت الجزاير» را براي کشتار شهروندان بيگناه و سرزنش قاتلان موسوم به «اسلامگرايان افراطي» را دنبال کرد و بار ديگر رسانههاي غربي- صهيونيستي در جنايت عليه بشريت با آنان همکاري کردند.
حسني مبارک نيز دو سال پيش پس از انفجار کليساهاي قبطي از همين راهبرد پرچم دروغين استفاده کرد. اما اين بار مردم مصر فريب نخوردند. فعالان اسلامي به حمايت از قوم قطبي برخاستند، انفجارها را محکوم و حقيقت را آشکار کردند.
در مصرِ امروز، همانند ايران ۱۹۷۹ و الجزاير ۱۹۸۹، اکثريت مردم ميخواهند قبل از حمله امپرياليستهاي غربي بار ديگر اسلام را به جاي مرکزي آن بازگردانند. اين مردم پايان يافتن فساد را خواهان هستند.
اما، فعالان اسلامي، همانند ايران ۱۹۷۹ و الجزاير ۱۹۸۹، با اقليت ثروتمند، باهوش، ظالم و به شدت مسلح رو به رو هستند، اقليتي که سعي در حفظ وضعيت و فساد موجود دارند. اقليت کوچک دنياپرستي که از رها کردن قدرت در مصر سر باز ميزنند و خدمتگزار امپرياليسم جهاني هستند. خيانتکاراني که براي کمک به قدرتهاي امپرياليستي و نابود کردن آرمانهاي مردم مصر کار ميکنند.
دولت مصر به واسطه حاميان امريکايي و در خدمتِ صهيونيست خود، تا دندان مسلح است و «فعالان دموکراسي» سکولار نيز به واسطه جناح قدرت نرم امپراتوري صهيونيستي-امريکايي حمايت مالي و تقويت ميشوند.
اين در حالي است که شيخ نشينهاي خليج فارس، که هنوز عملا مستعمره صهيونيستي-امريکايي هستند، در اين بين پول خرج ميکنند و اميد دارند که يا جلوي انقلاب مصر را بگيرند و يا دست کم آن را به فساد بکشانند.
شيخ نشينان خليج فارس بيش از هر کشور ديگري به انقلاب نياز دارند، افرادي که سنگ دموکراسي را به سينه ميزنند و شاعران را به حبس ابد محکوم ميکنند.
آيا مردم مصر اجازه خواهند داد تا عواملِ امپرياليسمِ حمايت شده از سوي خارج جلوي انقلاب اسلامي آنان را بگيرند؟ و يا آيا راه ايران را پيش خواهند گرفت و با مطالبه قطع ارتباط کامل با صهيونيسم و امپرياليسم و بنيان نهادن يک مصر اسلامي ِ به تمام معنا کشورشان را پس خواهند گرفت؟
(اين مقاله به صورت اختصاصي براي وب سايت پرس تي وي نوشته شده و انتشار آن با ذکر منبع بلامانع است.)
****
درباره نويسنده:دکتر کوين برت، اسلامشناس و تحلیلگر مسایل امریکا و خاورمیانه است. برت بارها در فاکس نيوز، سي ان ان، پي بي اس و ساير شبکههاي خبري حضور يافته و براي نيويورک تايمز، کريستين ساينس مانيتور، شيکاگو تریبیون و ساير روزنامهها و مجلات نيز سر مقاله و مقالاتي نوشته است. برت در دانشکدهها و دانشگاههايي در سن فرانسيسکو، پاريس و ويسکانسين تدريس کرده است و سال ۲۰۰۸ نيز به عنوان نماينده اين ايالت در کنگره امريکا پذيرفته شد. وي نويسنده کتابهاي «جهاد حقيقي: مبارزه حماسي من بر ضد دروغ بزرگ ۱۱ سپتامبر» (در سال ۲۰۰۷) و «زير سوال بردن جنگ با تروريسم: مقدمهاي براي رايدهندگان به اوباما» است. کوين برت، داراي مدرک دکتراي در زمينه اسلامشناسي-عرب شناسي است.