عبدالرحیم اباذری
قبلا در دو مقاله تحت عنوان «جریان شناسی افراد خودسر و بیباک» و «چهرهنگاری از هتاکان» به سیر تاریخی و آسیب شناسی پدیده نامبارک هتاکی و نمونه های تاریخی و عینی آن پرداخته شد و هشدارهایی تقدیم خوانندگان و مسوولین گردید. در این فرصت، همین موضوع از افق و منظر دیگر مورد دقت، تامل و بررسی قرار می گیرد.
همان طوری که می دانید حوزه و روحانیت در طول تاریخ همواره پیشتاز حرکت های اصیل و صحیح اصلاحی، سیاسی و اجتماعی سرنوشت سازی بوده است چنانکه نقش تعیین کننده آن بر اهل اطلاع پوشیده نیست. این نقش در نهضت مشروطه به مراتب چشمگیرتر شد و دشمنان اسلام و تشیع را به هراس و تامل و چاره اندیشی اساسی وا داشت. آنها روش های بسیاری بکار گرفتند اما نتوانستند به جایگاه حوزه و روحانیت در میان مردم آسیب جدی وارد کنند در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید از درون خود این نهاد مقدس و مردمی دست به کار شوند و ضربه کاری را از این ناحیه فرود آورند.
در این خصوص، به دو شیوه عمده متمرکز شدند. یکی ترفند «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بود که در همان مراحل اولی نتایج مثبتی را به دست آنها داد. آنان با ایجاد اختلاف در میان رهبران مشروطه و بزرگ کردن آن و تحریک حامیان هر یک علیه دیگری، پروژه خود را به انجام رساندند.
شیوه ی دوم، تعلیم و تربیت و یا تقویت افراد هتاک، فحاش، خشکه مقدس و متحجر از میان روحانیون ضعیف النفس و بازی خورده بود که اینها را بر ضدّ شخصیت های اصیل و تاثیرگذارحوزه و روحانیت گسیل داشتند. این افراد اگر چه در ظاهر، کسوت مقدس روحانیت را به تن داشتند ولی در واقع و با توجه به عملکردهای خشن و غیرمتعارفشان، هیچ سنخیتی با حوزه و روحانیت نداشتند و جزو نفوذی های این نهاد مقدس به شمار می آمدند، چرا که همیشه آلت فعل دیگران بودند و در برابر روحانیت اصیل قرار داشتند که متاسفانه از این جهت آسیب های جدی به این نهاد مقدس وارد آوردند.
جهت توضیح مطلب به چند نمونه در این مورد مرور می کنیم:
یکی از نمونه های بارز این افراد، شخصی به نام «شیخ ابراهیم زنجانی» است. ایادی پشت صحنه در انقلاب مشروطه از روحیه پرخاشگری و خشکه مغزی و تحجر او بهره گرفتند و او را قاضی دادگاه شیخ فضل الله نوری یکی از شخصیت های اصیل انقلاب مشروطه کردند که این فقیه بزرگ با حکم همین فرد به چوبه دار آویخته شد و به شهادت رسید.
شیخ ابراهیم زنجانی در کنار این ماموریت، چهار دوره نماینده مجلس شورای ملی شد. دوره های اول، سوم و چهارم نماینده زنجان و دوره دوم نماینده شهر تبریز بود. در هتاکی و نامیزانی او همین بس که در همه این دوره ها، بخصوص دوره چهارم با شهید آیت الله مدرس مرتب گلاویز و درگیری داشت. فحاشی ها و هتک حرمت های او نسبت به مدرس در کتب تاریخی موجود است. انسان وقتی آنها را مطالعه می کند، بی اختیار عرق شرم از جبینش جاری می گردد.
این فرد اگر چه تحصیل کرده ی حوزه نجف بود و در ظاهر، روحانی و عالم به شمار می آمد اما در واقع در ردیف جاهلان و کج اندیشان قرار داشت. زیرا در فرهنگ قرآن و حدیث برای عالمِ مفید شدن تنها علم کافی نیست، بایستی علاوه بر علم، عقل هم در کنار آن رشد کافی داشته باشد. در قرآن کسانی را که فقط از علم بهره بردند و از عقل لازم برخوردار نیستند، جاهل شمرده شده اند. در کتب حدیثی نیز همیشه جهل در مقابل عقل قرار داده شده است نه در برابر علم. ای بسا افرادی به تمام علوم و اصطلاحات حوزوی و دانشگاهی مسلط باشند ولی در عین حال جاهل به حساب آیند، چون از رشد عقلی بر خوردار نیستند و رشد عقلی هم تنها از راه تهذیب نفس، پاکی و صداقت به دست می آید بر خلاف علم که به اندک تلاشی می توان آن را تحصیل کرد.در برخی روایات از اینها به عنوان«عالم متهتک وجاهل متنسک» تعبیر آورده شده،کسی که بی پروا،پرده در،دهن لق،نادان و در عین حال مقدس مآب است. حضرت امیر(علیه السلام )می فرماید: اینها کمر مرا شکستند. ظاهرا مشکل شیخ ابراهیم زنجانی هم همین بود، اوازکمبود رشد عقلی رنج می برد. چرا که بی مهابا حکم به قتل شیخ فضل الله نوری داد و از مدرس نیز هتک حرمت ها نمود.
نمونه دوم، تخریب و حملات شدید برخی از روحانیون حسود و لجوج لبنانی است که نسبت به امام موسی صدر انجام می گرفت. اینها چون نفوذ و محبوبیت ایشان را در میان مردم مسلمان و حتی مسیحیان می دیدند، نتوانستند حرکت های اصلاحی او را تحمل کنند، هر روز یک بلوا و بساط علیه او به راه می انداختند، او را جاسوس شاه ایران در لبنان می خواندند و می گفتند: مشکل اصلی مردم لبنان، وجود آقای صدر در این کشور است، اگر او از لبنان اخراج شود مردم به آسایش و آرامش واقعی می رسند. این جملات در روزنامه های آن روز لبنان تیتر شده و الان هم در آرشیوها قابل دسترسی است.
نمونه سوم، ماجراهای عبرت انگیز شیخ علی تهرانی است که نامش برای همه آشناست. او که به تندمزاجی و کج سلیقگی معروف بود، در مشهد تدریس فلسفه داشت و سلسله درس های اخلاقش در اوائل انقلاب در مجله « امید انقلاب » به چاپ می رسید؛ اما خیلی زود معلوم شد وی نیز گرفتار جهالت است واز عقل وحکمت کم بهره می باشد. به همین سبب بر سر مسائل پیش پا افتاده از امام، انقلاب و مردم جدا شد و به صدام حسین، دشمن خون آشام ملت ایران پیوست. او هر روز از طریق رادیو عراق بیشترین لجن پراکنی ها و هتاکی ها را در مورد امام خمینی و بخصوص آیت الله هاشمی رفسنجانی و مقام معظم رهبری از خود به یادگار گذاشت.
نمونه های دیگر، از جمله جهالت و قشری نگری های بعضی به ظاهر عالمان در مورد علامه طباطبایی، شهیدبهشتی، شهیدمطهری و... بود. به خاطر نگارش تفسیرالمیزان که با گرایش فلسفی نوشته می شد، چقدر به علامه جسارت ها کردند. یکی از همین تندمزاجانِ نوعی، شهید بهشتی را به «راسپوتین» آن راهب و سیاستمدار منحرف روسی، تشبیه کرده بود. اگر آثار شهید مطهری را مرورکنید، می بینید چقدر این فیلسوف بزرگ در لابلای نوشته ها از دست عالمان جاهل(به تعبیر خود ایشان مارهای افسون ناپذیر) ناله کرده و دلی پر از خون دارد. به علاوه تعبیر «مارهای خوشخط و خال» از امام خمینی در مورد این جاهلان، حکایت از نیش های زهردار این افراد دارد که خود امام نیز سال ها گرفتار این نیش ها بود. اینها افراطیونی بودند که به بهانه های واهی و خیلی راحت از بزرگان حوزه هتک حرمت می کردند.
گروه فرقان تنها یک نمونه دیگر از آنها بود که رهبری این گروه را طلبه ای لجوج وکینه توز به نام «اکبر گودرزی» بر عهده داشت. او با این که حتی کتاب شرح لمعه را نخوانده بود، اما به خاطر استعداد قوی و بیان گیرایی که داشت در مساجد تهران جلسات تفسیر تشکیل داد و تعداد بسیاری از جوانان پرشور و مذهبی را دور خود جمع کرد. در این جلسات گودرزی قرآن را تفسیر به رای می کرد و در ادامه نیز چند جلد از همین تفسیر را به چاپ رساند و منتشر کرد.
شهید مطهری در مقابل عقاید انحرافی وی ایستاد و در مقدمه کتابش «علل گرایش به مادی گری» به نقد افکار انحرافی وی پرداخت و در این مورد اعلام خطر نمود. از سوی دیگر اکبر گودرزی وقتی وجود شخصیت های بزرگ حوزه و انقلاب را مانع تشکیلات و افکار خود یافت، طرح ترور آنها را در اولویت برنامه های گروهی خود قرار داد. در اولین فرصت شهیدان: قاضی طباطبائی، مطهری و مفتح، نخستین قربانی این کج اندیشی ها شدند. در مرحله بعدی آیت الله ربانی شیرازی و آیت الله هاشمی رفسنجانی به دست همین گروه ترور شدند ولی جان سالم بدر بردند و به شهادت نرسیدند.گودرزی و هم فکرانش که به خشونت، کله شقی، غرور، افراط وتفریط، حس انتقام جوئی و در عین حال به تقدس شهرت داشتند، وقتی دستگیر شدند در بازجویی ها و اعترافات گفته بودند که ما چون مطهری ، مفتح و هاشمی را وابسته به باند «زر، زور و تزویر» و «انحصارطلب» می دانستیم، اقدام به ترور آنها کردیم که البته همین حرف ها را در آن زمان به عبارت های گوناگون حزب توده ای ها، بنی صدری ها و منافقین خلقی ها نیز بر زبان می راندند.
مردم و بخصوص جوانان، تاریخ حوزه وروحانیت را بخوانند و بدانند، این گونه برخوردهای خشن و افراط گونه، هیچ سنخیتی با حوزه وروحانیت ندارد.آنهایی که به هر دلیلی به این روش روی آوردند به هیچ وجه نمی توانند حوزوی به شمار آیند. اینها در واقع همان نفوذی ها در حوزه وروحانیت هستند که شخصیت هایشان در جاهای دیگر شکل گرفته است. در نگاه حوزه و روحانیت، این حرکت ها هرگز شجاعت شمرده نمی شود، بلکه به یک نوع جنون، تهور و نامیزانی بیشتر شباهت دارد. سیره سلف فقهای عظام، علمای اعلام در طول تاریخ همواره بر صفا، صمیمیت، رافت و مهربانی، موعظه حسنه، نصیحت، خیرخواهی و در نهایت «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» استوار بوده است که از قرآن و سیره و سنت معصومین(علیهم السلام) نشات گرفته است.
امروز بدنه اصلی حوزه و روحانیت از این ناهنجاری ها بشدت ناراحت، نگران و مضطرب است و آن را محکوم می کند.آنهائی که در کسوت مقدس روحانیت خواسته یا ناخواسته خشونت، افراط وتفریط و کینه ورزی را در جامعه اسلامی ترویج کردند هرگز عاقبت بخیر نشدند وهمیشه لعن و نفرین مردم بدرقه راهشان و روحشان بوده است. امروز هیچ نام و نشانی از شیخ ابراهیم زنجانی ها و اکبر گودرزی ها نیست مگر توام با تنفر و انزجار قلبی باشد و این شیخ فضل الله نوری و مدرس ها هستند که بر تارک تاریخ می درخشند و نورافشانی می کنند.
حال سوال این است،آیا حرف ها و اتهاماتی که امروز از سوی برخی علیه آقای هاشمی و خانواده ایشان گفته می شود، همان حرف و حدیث های اکبر گودرزی ها، بنی صدری ها و حزب توده ای ها نیست، لیکن به زبان روز و با ادبیات نو از حلقوم این افراد بیرون می آید؟ این هتک حرمت ها و لجن پراکنی ها چه فرقی با حرمت شکنی های اکبر گودرزی ها وشیخ ابراهیم زنجانی ها دارد؟مگر غیر از این است که اینها نیزنخست به خاطر دفاع از اسلام راستین ودفاع از انقلاب وحقوق مردم به دام این انحرافات افتاده بودند؟ شاید تنها فرق شان این است که این افراد(افراطیون فعلی) هنوز قاضی دادگاه نشدند تا حکم اعدام هم صادر کنند و همچنین اسلحه به دست شان نیافتاده است تا به ترور فیزیکی نیز اقدام نمایند. تنها تریبون و خودکار و خودنویس در اختیار دارند و به ترور شخصیتی بسنده نمودند.این آقایان هیچ احتمال نمی دهند که شاید از دشمنان بازی خورده وبه قول شهید مطهری«تیری در کمان آنان»بوده باشند؟
پیشنهاد می شود اندکی به گذشته ها برگردند وتامل کنند وببینند به جای چه کسانی نشستند؟آنهایی که عاقبت بخیر نشدند مگر این که توبه وجبران کرده باشند.
در این هشت سال از سوی کج اندیشان و افراطیون خیلی تلاش وتکاپو شد تاآقای هاشمی را در مقابل رهبری قرار بدهند و این دو شخصیت بزرگ حوزوی را از هم جدا کنند و آنوقت به حساب هر دو بزرگوار برسند، اما این پروژه خطرناک با هوشیاری طرفین برای همیشه شکست خورد و دماغ آنان به خاک مالیده شد. چرا که وصیت و سفارش امام نیز همین بود، معظم له فرموده بودند: شما دو نفر اگر در کنار هم باشید من خیالم برای همیشه راحت وآسوده خواهد بود. (قریب به این مضمون) به یقین این سفارش از حکمتی ستودنی بر خوردار است و امروز با تمام وجود برکات آن را لمس می کنیم.
ما آقای هاشمی را هرگز معصوم نمی دانیم، او نیز مثل دیگران جایزالخطا می باشد، انتقادات هم بر عملکرد ایشان وارد است. اما معتقد هستیم ایشان، هم اینک دومین شخصیت انقلاب وجزوارکان نظام اسلامی و در کنار رهبری است. فلذا لازم است از حریم او حراست شود. اهانت به ایشان را توهین به رهبری، نظام و حوزه و روحانیت می دانیم، چون او مصداق فقیه سیاستمدار، مفسرصاحب آرا و فرزند خلف حوزه و یکی از بنیانگذاران انقلاب به شمار می آید. به همین خاطر نیز بارها نوشتیم، گفتیم و هشدار دادیم که هاشمی «خاکریز اول انقلاب وحوزه» است امروز اگر این خاکریز شکسته شود، هدف بعدی دشمن، خود رهبری و نظام و روحانیت خواهد بود،قرائن وشواهد نیز این تحلیل را بوضوح تایید می کند.
همان طوری که در نهضت مشروطیت نیز چنین کردند، نخست به دست شیخ ابراهیم زنجانی ها از شیخ فضل الله نوری ها هتک حرمت نمودند و حکم اعدام او را گرفتند، سپس به دارش آویختند، آنگاه مردم بیچاره وجوانان بی خبر از تاریخ نیز که فریب تبلیغات جریان حاکم را خورده بودند، به پای دار آمدند، کف زدند، رقصیدند و هورا کشیدند. دشمنان وقتی ستون اول انقلاب مشروطیت را به زمین انداختند، پیروزمندانه به سراغ ستون های دیگر رفتند و همه را یکی پس از دیگری به زیر کشیدند و خیمه مشروطیت را ویران ساختند.
اما بدخواهان بدانند حوزه و روحانیت تا زنده است نخواهد گذاشت این اتفاق شوم دوباره تکرار بشود. مراجع عظام تقلید و اساتید بزرگ اجازه نخواهند داد کسانی به نام این نهاد، آلت فعل دیگران بشوند و زمینه این تکرار را فراهم آورند. حوزه انقلابی و روحانیت متعهد هرگز برنمی تابد یک سری حرکت های نسنجیده، جنون آمیز، تهورگونه و نامیزان به عنوان «شجاعت» ، «دفاع از حقوق مردم» و «عدالت» به خورد مردم داده بشود و این ظلم وخیانت بزرگ را از هیچ فردی و شخصی و گروهی و فرقه ای نخواهد بخشید. این نهاد مقدس زنده است چون امام، انقلاب، رهبری، ولایت فقیه، مرجعیت و عقلانیت زنده است.
والسلام علی عباد الله الصالحین و المخلصین.