شاه دين را بُد يگانه گوهرى
در شجاعت همچو باب خود، على
خواب در چشم عدو نگذاشت او
تا كه شمشيرش حمايل داشت او
بود راحت، اهل بيت مصطفى
از گزند لشكر قوم دغا
بود او فرمانده كلّ قوا
روز عاشورا، زمين كربلا
بُد يگانه حامى دين مبين
دافع از حقّ امام راستين
دست دادى در ره سلطان دين
افتخار انس و جان، حصن حصين
چون عمود آهنين بر سر رسيد
روى خاك افتاد و جان بر لب رسيد
گفت أخاه، أدرك أخاك و جان بداد
سوى ميدان آمد آن فخر عباد
گفت قلّت حيلتي شاه شهيد
تا كه او جسم برادر را بديد
اى برادر، مرگ تو پشتم شكست
ديگر از اين پس، گزيرم اندك است
در شجاعت همچو باب خود، على
خواب در چشم عدو نگذاشت او
تا كه شمشيرش حمايل داشت او
بود راحت، اهل بيت مصطفى
از گزند لشكر قوم دغا
بود او فرمانده كلّ قوا
روز عاشورا، زمين كربلا
بُد يگانه حامى دين مبين
دافع از حقّ امام راستين
دست دادى در ره سلطان دين
افتخار انس و جان، حصن حصين
چون عمود آهنين بر سر رسيد
روى خاك افتاد و جان بر لب رسيد
گفت أخاه، أدرك أخاك و جان بداد
سوى ميدان آمد آن فخر عباد
گفت قلّت حيلتي شاه شهيد
تا كه او جسم برادر را بديد
اى برادر، مرگ تو پشتم شكست
ديگر از اين پس، گزيرم اندك است