به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آیت الله محمد سروش محلاتی در همایش "تحریرالوسیله؛ شروح و تعلیقات" سخنانی را ایراد کرد که مشروح آن در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
شخصیتهای فقهی معمولاً دو گونه اثر دارند ؛ یکی فقه استدلالی و دیگری فقه فتوایی. بسیاری از ما تصور میکنیم که قدرت علمی فقیه در آثاری که جنبه استدلالی دارد ظهور و بروز پیدا میکند ولی این نکته نکتهی کاملی نیست. چرا که اثر فتوائی گاه دارای ظرافتها و دقت نظرهایی است که در یک متن استدلالی دیده نمیشود، بیجهت نیست که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی پیش از اینکه با بحثهای استدلالیاش در جامعه علمی شناخته شود، با حاشیهی عروهاش شناخته شد و وقتی که همین حاشیه که جنبهی فتوایی دارد به دست اهل فن رسید، عدهای معتقد شدند که آیت الله بروجردی اعلم است، با همان حواشی که بر عروه داشته است.
تحریر الوسیله یک متن فتوایی است، اما این متن فتوایی بسیاری از امتیازات فقهی امام را به خوبی نشان میدهد. موضوع عرایض بنده در خدمت اساتید و بزرگان و سروران مکرّم این است؛ فقه فتوایی حضرت امام قبل و بعد از تحریر الوسیله. اما قبل از تحریر الوسیله مرحوم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی وسیله النجاه نوشت، امام رضوان الله تعالی علیه در مدت هفت سال وسیله را تعلیقه زدند. در مرحله دوم بعد از گذشت حدود ده سال این تعلیقه به متن راه پیدا کرد و متن هم تکمیل شد و شد تحریر الوسیله، این مرحله دوم.
و اما مرحله سوم؛ فقه فتوایی امام بعد از تحریر الوسیله است که البته متأسفانه متن تدوین شدهای در این زمینه در اختیارمان نیست. من سیر این سه مرحله را به صورت مختصر و فشرده خدمت عزیزان را یادآور میشوم؛ تعلیقه بر وسیله، سپس تحریر الوسیله و بعد فتاوای بعد از تحریر.
اما تعلیقه؛ تعلیقهی امام در بین همه تعلیقاتی که بر وسیله وجود دارد یک تعلیقهی ممتاز است، تعداد زیادی از تعلیقات وسیله خوشبختانه به چاپ رسیده و در اختیار ما هست، تعلیقهای از مرحوم آیت الله حجّت، مرحوم آیت الله صدر، مرحوم آیت الله شاهرودی، آیت الله اصتهباناتی و عده دیگری از بزرگان به چاپ رسیده است.
اما تعلیقهی امام در بین این تعلیقات امتیازاتی دارد که به برخی از این امتیازات اشاره میکنم: اولین امتیاز این است که حضرت امام در هنگام این تحشیه و تعلیقه به روایاتی که مرحوم سیّد در متن وسیله مورد استناد قرار دادند که روایات فراوانی هم هست اعتنا و توجه زیاد دارند. با اینکه غالباً در حواشی به این گونه روایات توجه چندانی نمیشود. گاهی اوقات، حتی تعبیر مرحوم سیّد در متن وقتی روایتی را نقل میکند «قال النبی (ص)» را بکار می برند، ولی حضرت امام «قال» را حذف کردهاند و به جای آن «عن» گذاشتهاند، یعنی دقت در اینکه آیا میتوان با توجه به سندی که برای روایت هست اسناد جزمی به پیغمبر و امام داد یا نه؟ چون سند قابل تأمّل است به جای «قال» باید «عن» به کار برد.
در فضیلت قرض، در کتاب القرض وسیله این نکته در کلام امام دیده میشود، تک تک این روایاتی که در متن بوده حضرت امام رضوان الله تعالی علیه مورد مراجعه و دقت قرار دادهاند و هر جا که نظر دیگری دیدهاند آن را در حاشیه آوردهاند، در مقدمات صلاه وسیله روایت معروفی است درباره فضیلت بنای مسجد و حاشیهای حضرت امام دارند که متن آن روایتی که در متن آمده است را تصحیح فرمودهاند.
همچنین روایت دیگری هست در بحث دیگری که آن را هم به عنوان مثال بد نیست خدمت عزیزان و سروران خودم اشاره کنم؛ در همان کتاب الدین و القرض، وقتی که عثمان بن زیاد از امام صادق(ع) سؤال میکند که طلبی از شخصی دارم و او میخواهد خانهاش را بفروشد و دینش را به من ادا کند، حضرت فرمودند اعیذک بالله أن تخرجه من ظل رأسه، و سه بار این جمله در متن تکرار شده است، حضرت امام در تعلیقه خودشان دارند «لم أجد هذا التکرار فی الوسائل و الکافی فی النسخ التی عندی نعم ما فی المتن موافق للحدائق و الجواهر» اینکه این جمله تکرار شده باشد تأثیری در استنباط حکم ندارد، اما نقل روایت چندان مورد اهمیّت و اهتمام است که به منابع مختلف مراجعه شود چه منابع حدیثی و چه منابع فقهی، بعد هم حذف نمیکند حضرت امام و اینکه بفرماید نیست! نه، جواهر اینطور نقل کرده ولی در وسائل که کتاب حدیثی است چنین نقلی دیده نمیشود.
از این گونه موارد در تعلیقات امام و در توجهات حضرت امام دیده میشود، در ابتدای کتاب الوقف روایتی را مرحوم سیّد نقل کرده است، همان روایت معروف از پیامبر اکرم، إذا مات ابن آدم انقطع عمله، حضرت امام رضوان الله تعالی علیه حاشیهای دارند علی روایة العامه، تصریح فرمودند که روایت عامی است، این را در تعلیقه انجام دادند اما در تحریر وقتی خودشان دست به قلم گرفتهاند برای اینکه تألیف کنند این روایت عامی را برداشتهاند و به جای این روایت عامی یک روایت مشابه که دارای سند معتبر است «ففی الصحیح عن أبی عبدالله علیه السلام» روایت صحیحهای را از امام صادق جایگزین کردهاند.
نکته دوم این است که امام را به لحاظ اخلاقی و معنوی میتوان از کتاب تحریر الوسیله شناخت، هر چند تحریر یک متن فتوایی فقهی است اما گاه امام در لا به لای همین فتاوا نکات خاص اخلاقی را مطرح کردهاند که البته ثمره فقهی هم دارد! در بحث اجتهاد و تقلید وسیله مرحوم سیّد در شرایط مرجع تقلید تأکید بر علم و اجتهاد و عدالت و ورع دارد، با همین تعبیر هم آوردند، برخی از محشین مثل مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر این سوال را مطرح می کنند که آیا ورع غیر از عدالت است و بیش از عدالت چیزی را اثبات کنند یا نه؟ اما حضرت امام در شرط ورع تشکیکی نکردهاند، بقیهی شرایط مرجع تقلید را هم مثل ظهور اضافه نکردهاند که این هم عجیب است. جا داشت شرایط دیگر برای مفتی اضافه شود، اما آنها را نامی نبردند و احتیاطی نکردند، اما این نکته را هم اضافه کردند که مرجع تقلید نباید مکبّ بر دنیا باشد و در صدد تحصیل جاه و مقام و مال و ثروت باشد این را افزودهاند، این نشان میدهد این محشین در مسئله مرجعیت و فقاهت چه حساسیتهایی دارد، همین حاشیه نشان میدهد و واضحتر و روشنتر بحث در تشاح بین ائمهی جماعات است، مسئلهای که از قدیم الأیام در فقه مطرح بوده است، به محشیان وسیله و به محشیان عروه مراجعه بفرمایید معمولاً در اینجا وقتی به مسئلهی تشاح میرسند میگویند تشاح یا لقرضٍ دنیوی است که آنها را کنار میگذاریم و یا لا لقرضٍ دنیوی است که به سراغ مرجّحات در نزد مأمومین میرویم و میگویند تشاح اگر لقرض دنیوی نباشد ضرری به عدالت نمیرساند! فتوای اختصاصی حضرت امام در بین همهی محشیّان نه فقط در «وسیله» بلکه در «عروه» هم این است که در حاشیه خودشان این مطلب را افزودهاند، «الاحوط الاولی ترک الاقتدا بهم جمیعاً» آنها که میگویند به خاطر خدا دعوا میکنیم، دعوای برای امامت جماعت داریم اولی آن است که پشت سر هیچ کدام از آنها نماز خوانده نشود، این دعواها دعوای برای خدا نمیتواند باشد.
عزیزان و طلاب جوانی که میخواهند مسئله را تعقیب شوند به آنها متذکر میشوند که همین مسئله را مراجعه بفرمایند به مصباح الفقیه، فقیه همدانی رضوان الله تعالی علیه که آنجا این نکته را در بحث تشاح افزوده است که اطمینان به قصد اخلاص برای کسانی که در میدان این درگیریها وارد میشود باقی نمیماند، این تازه به حد امامت جماعت است که پائین ترین مرتبهی سمت روحانیت است و شما از اینجا خودتان بالا بروید و حدیث مفصل را بر این مبنای امام بخوانید. در بحث تشاح که ایشان اختصاصاً در ایشان نظر دادهاند و محشی دیگری را ندیدهام که همراه ایشان باشند.
امتیاز سومی که حضرت امام دارند این است که معمولاً فقها در تحشیهی متون فقهی غالباً این طور است که وقتی به آداب، مکروهات و مستحبات میرسند اهتمام چندانی در اظهار نظر و بررسی فقهی ندارند! شاید با توجه به مبنایشان در تسامح در ادله سنن نیازی نمیبینند و یا عبودیّتی برای این کار قائل نیستند. مثلاً در کتاب الصوم بحثی درباره روزهای مستحب است و لیستی از روزههای مستحب ارائه شده است، در جای جای وسیله مراجعه کنید و ببینید امام همان اهتمامی را که به احکام الزامی دارد با همان جدّیت مسئله را در احکام غیر الزامی هم تغیب میکند، آن هم حکم الهی است، و أما المندوب من الصوم فالمؤکد منه افراد، باز به همه محشّین مراجعه کنید که هم در وسیله، در تعلیقات بر وسیله و هم در عروه معمولاً این بخش را بدون حاشیه رها کردهاند، امام رضوان الله علیه نسبت به تک تک این موارد مراجعه کردهاند، در برخی از مواردش فرمودهاند لم أعثر علی دلیله...، برخی از موارد فرمودند یأتی به رجاءً، تک تک این موارد مراجعه شده، کسی که به تحریر امام و به حاشیه امام در وسیله مراجعه میکند اطمینان پیدا میکند که تک تک این موارد با دقت حتّی در آداب و مستحبات مورد توجه و التفاط قرار گرفته، اما یک حسن سلیقهای هم حضرت امام دارند، چون فقاهت یک مسئله است، سلیقهی در تدوین یک متن فقهی امر آخر است، سلیقهی امام خیلی جالب است، در همین فهرست روزههای مستحب یکی از موارد یوم المباهله است، بیست و چهارم ماه ذی حجه؛
امام مراجعه میکنند میبینند نسبت به خصوص یوم المباهله دلیلی برای استحباب وجود ندارد، مرحوم صاحب جواهر هم چیزی در این زمینه اصلاً نشان نمیدهد، حتی یک سندی وجود داشته باشد که قابل تسامح هم باشد ولی اینجا جایی نیست که امام در حاشیه استحباب نسبت به یوم المباهله را به صورت کلی زیر سؤال ببرند، یوم المباهله اینطور نیست، چه باید کرد؟ فراصت و دقّت نظر و حسن سلیقه را ببینید، به جای اینکه امام در اینجا هم مثل برخی از موارد دیگر بفرمایند دلیلی ندارد یا دلیلی پیدا نکردند اینطور فرمودند یصوم بقصد القربة المطلقه، به جای تشکیک کردن تشویق هم میفرمایند که به نیّت قربت مطلقه، این یک و شکراً لإظهار النبی (ص) فضیلة عظیمة من فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، این بخصوص برای طلاب جوان خیلی آموزنده است که گاهی از اوقات دیده میشود شخص به صرف اینکه مطلبی را برای آن دلیل متقن و معتبری ندارد به راحتی یک مسئلهی دینی که در بین مردم جا افتاده و پذیرفته شده مورد تشکیک و تردید قرار میدهند، امام اینطور نیست، به جای اینکه بفرماید یوم المباهله روزه گرفتنش دلیل و مدرکی ندارد، میفرماید نه! دلیل و مدرک خاص لازم ندارد، شکراً لإظهار النبی فضیلة عظیمة من فضائل امیرالمؤمنین، به این نیّت شما روزه بگیرید و تشویق هم میکنید، اینها توجه است که در متن فتوایی با چه زبانی و با استخدام چه الفاظی باید آن مُفاد رسانده شود، کسی که اهل تحریر الوسیله است از این حاشیه میفهمد که مبنای مسئله چیست؟ و آن کسی هم که مقلّد است استفاده خودش را میکند و جمع بین این دو مطلب کار ساده و راحتی نیست، این نکته سوم.
و اما نکته چهارم؛ بحثهایی است که بر مبانی امام متوقف است و امام مبانی زیادی را در این حواشی بر وسیله مطرح فرمودهاند که این مبانی مهمی است، مثلاً در بحث زکات این بحث مطرح است که اگر حاکم فقیه جامع الشرایط مطالبهی زکات را کند و حکم کند به اینکه زکات را به من بدهید، تبعیت واجب است، سیّد در وسیله میفرمایند بر مقلدین این حکم نافذ است بر غیر مقلدین این حکم نافذ نیست! این متن است. محشین آنهایی که حکم حاکم را مطلقا نافذ میدانند حاشیه دارند، قهراً امام هم اینجا حاشیه دارند، این هم روشن.
اما نکتهای که در حاشیه حضرت امام اضافه وجود دارد، آن نکته این است که حکم حاکم نافذ برای غیر مقلّد، بسیار خوب! اما کدام حکم؟ حکمی که حاکم میکند لمصلحة شخصیه نافذ است یا حکمی که حاکم میکند لمصلحة الاسلام نافذ است، این حاشیه اختصاصی امام است. آن قسمت که حکم حاکم برای غیر مقلّد هم معتبر است حاشیه عمومی است، روی مبنا بسیاری از علما فرمودند، اما آنکه امام فرمودند این است، حاشیهی وسیله امام این است: اذا کان علی نحو الحکم لمصلحة المسلمین و در تحریر اسلام را هم اضافه فرمودهاند، علی نحو الحکم لمصلحة الاسلام و المسلمین، و احتراز میشود با این قید از خیلی از انگیزههای دیگری که ممکن است در مطالبه کردن زکات و امثال آن احیاناً وجود داشته باشد و امام در این گونه موارد حکم را نافذ نمیدانند.
از این مثالها هم زیاد داریم برای اینکه صرفهجویی در وقت بشود میگذرم.
نکته دیگری که در فتاوای امام در تعلیقه و در تحریر شگفت آور است، حساسیتهای امام را از لا به لای این تعلیقات میشود به دست آورد که امام در چه مسائلی حساس است؟ حساسیتها متفاوت است، به نظر بنده تمام این وسیله و تحریر را که انسان مرور کند بیشترین حساسیت آنجایی است که فتوایی را مرحوم سیّد رضوان الله تعالی علیه مطرح کرده، هر چند خودش نپذیرفته اما با احتیاط از آن عبور کرده، در حدّ احتیاط! امام این احتیاط را ابتدا به فتوا تبدیل کرده و فرموده «اقوا» و سپس بالاتر از آن، فرمودهاند آن ترحمی که بر خلاف این فتوا وجود دارد فی غایة الفساد، و من هر چه گشتم در جای دیگر این تعبیر را از امام پیدا نکردم که یک نظر یا احتمالی را در فقه با این شدّت و حدّت، ایشان فی غایة الفساد تلقی کرده باشد و ترک کرده باشد، این مسئله چیست که حساسیت امام را برانگیخته. مسئله مربوط است به کتاب طلاق که هم سیّد در ملحقات عروه و هم سید اصفهانی هم در وسیله آورده و آن مسئله این است که اجازه بدهید به جای اینکه توضیح بدهم همان عبارت مرحوم سید را برایتان بخوانم؛ «ربما یحتال» یک حیلهای به کار برده میشود و امام شخصیتی است که به حیلهها در دین و به نام دین بسیار حساس بود و فتوای امام در باب ربا به همین دلیل تغییر کرد، یکی دیگر از اینها در حکم «امرأة شابه» است که میشود حیلهای به کار برد که یک گروهی از مردم در یک مجلس با زنی ارتباط جنسی و مباشرت برقرار کنند، زنی که ذات عده هم هست! مع دخول الجمیع بها، با فرض اینها از همهی اینها در همان روز و مجلس دخول هم اتفاق افتاده، فاصله عده هم نباشد! حیلهای را گفتهاند که مرحوم سیّد فقط گفته این حیله خلاف احتیاط است، حدّش خلاف احتیاط است، آن حیله هم در اینجا هست. میفرمایند ذلک و أن یتمتع بها أحدهم، یکی تمتع میکند ... بعد از دخول هم مدت خود را میبخشد، ثم یعقد علیها، سپس عقد میکند، این عقد دوم بعدش دخولی صورت نمیگیرد و بدون عده است، نفر بعدی جایگزین میشود، نفر سوم، چهارم، پنجم و الی آخر، اینجاست که امام آنچه را که مرحوم سیّد به عنوان حیله مطرح کرده ابتداءً خود سیّد خلاف احتیاط تلقی کرده و در عروه هم خلاف احتیاط است، امام میفرمایند بالاتر از خلاف احتیاط، ولی بعداً در تحریر که میرسند میفرمایند فی غایة الفساد است. هر جا که امام باب حیله در فقه گشوده میشود این حساسیت در فتاوایشان دیده میشود، یکی از حساسیتهای عجیب امام این است.
تا اینجا آنچه را که عرض کردم برخی از اختصاصاتی است که مربوط میشود به تعلیقه وسیله، پس از تعلیقه وسیله نوبت به تحریر الوسیله میرسد، امام بار دیگر قلم به دست میگیرند حواشی را داخل متن میکنند، اما در همین کار تفاوتهایی اتفاق میافتد، عبارتهایی را امام عوض میکنند که تا مقایسهی بین وسیله و تحریر صورت نگیرد انسان تشخیص نمیدهد که چرا امام این کارها را کردند! در ابتدای همین بحث خُمس و انفال است که مرحوم سیّد رضوان الله تعالی علیه تعبیری را که به کار بردهاند این است که فرمودهاند نصف خمس یعنی سهم سادات امرش به ید مالک است و سهم امام به دست مجتهد جامع الشرایط و أما النصف الذی للإمام فأمره إلی المجتهد الجامع للشرایط، در تعلیقه امام چیزی اینجا ندارند، نسبت به سهم سادات البته ایراد کردند که آن هم باید به مجتهد رسانده شود، اما نسبت به سهم امام چطور؟ جای حاشیه است؟ نه امام حاشیهای ندارند ولی وقتی تحریر را نوشتهاند،این عبارت را تغییر دادند، فأمره راجعٌ إلی المجتهد جامع للشرایط را برداشتند کردند فأمره راجع إلی الحاکم، ولو بفرمایید که مجتهد جامع الشرایط و حاکم عبارتُ اُخرای یکدیگر هستند! در همین بحث خُمس و پس از آن وقتی نوبت به بحث انفال میرسد تعبیری را که مرحوم سیّد در انفال دارد این است «و هی ما یستحق الامام علی جهت الخصوص لمنصب امامته فما کان للنبی (ص) لمنصب نبوّته و ریاسته الإلهیّة» این تعبیر است.
حضرت امام در حاشیهی وسیله چیزی ندارند، اما در تحریر که این مطلب را نوشتهاند منصب نبوت را حذف کردهاند، که انفال مربوط به جنبهی ریاست پیغمبر است، مربوط به حیثیت نبوت پیغمبر نیست! تعبیر او بود للنبی لمنصب نبوته و ریاسته، نبوت برداشته میشود، این مربوط به جنبهی ریاست پیامبر است نه مربوط به جنبهی نبوت. تک تک این کلمات و واژهها با محاسبه و دقت نظر در کتاب تحریر الوسیله مورد توجه قرار گرفته، بعضی از مسائل را امام حذف کردند، بحث در مکروهات، کراهت معاملهی با اکراد در وسیله هست اما در تحریر الوسیله با اینکه مکروهات و آداب آمده ولی در عین حال حذف شده است، این مرحلهی دوم از این مرحله هم به اشاره میگذرم.
مرحله سوم؛ در تلقی بسیاری از افراد سقف فقاهت امام تحریر الوسیله است، اوج فقه امام را در تحریر الوسیله میبینند، نه! امام پس از تحریر الوسیله هم فتاوایی دارد مهم و به نظر بنده حتّی بسیاری از فتاوای خود را به لحاظ جهات و مصالحی در تحریر هم نیاورده است با اینکه نظر داشته، پانزده سال قبل کتاب النکاح را وقتی در محضر حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی استفاده میکردیم این نکته را فرمودند که از حضرت امام سؤال کردند شما در مسئله نظر به اجنبیّه احتیاط فرمودهاید در تحریر الوسیله و وجه و کفّین را فتوای به جواز نظر ندادهاید، حالا هم نظرتان همین است؟ امام فرمودند نه! آنجا نخواستم نظرم را بگویم، من جایز میدانم و در تحریر الوسیله این فتاوا را به جهاتی نیاوردهام و الآن این جهات در کار نیست! البته استاد بزرگوار جهتی را که حدساً میفرمودند این بود که این مربوط به قبل از انقلاب بود و مفاسدی که وجود داشت ولی حدس بنده چیز دیگری است. حدس بنده همان غائلهای است که برای امثال شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب پیش آوردند، فتوا دادن به این استثنا معونهی زیادی داشت، امام هم نیاوردند. نمیشود گفت سقف فتوا همین بوده، در بحث رادیو و تلویزیون امام نفرموده است حرام است، فرمودند که من اجازه نمیدهم.
فتوای امام، آنچه ما ورای تحریر الوسیله بود ولی ابراز شد عکس العمل داشت، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله قدیری را که از شدّت علاقه به امام نامه نوشت که حضرت امام موقعیّت و جایگاه شما اقتضا میکند که در مسائلی مانند شطرنج فتوای دیگری هم اگر داشته باشید ابراز نکنید ، البته جنبه فقهی هم مسئله داشت و مناقشاتی به آن داشت و آن جوابی که حضرت امام دادند. در بحث انفال حضرت امام فرمودند برای شیعه مباح است هم در تعلیقه وسیله و هم در تحریر الوسیله، هم این مبنا شد که وقتی قانون اراضی موات را در مجلس در سال 65 به تصویب رساندند مصوبهی مجلس این بود که اگر کسی بدون مجوز حکومت اسلامی اراضی موات را احیا کند مالک نمیشود، شورای نگهبان به استناد همین تحریر الوسیله این مصوبه را رد کرد، گفت اجازه برای احیاء موات لازم نیست و امام در تحریر الوسیله چنین شرطی را نپذیرفته و آن وقت حضرت امام در نامهای به مرحوم آیت الله قدیری همین مسئله را مطرح کردند که مگر میشود حکومت اسلامی منابع طبیعی و جنگلها را رها کند که هر کسی هر کاری خواست انجام بدهد؟! این سقف فتوای امام نیست، چقدر ما باید متأسف باشیم و متأثر باشیم که امام با آن اوج فقاهت، بعد از پیروزی انقلاب با دو مانع مواجه شد، یکی مشغله های شدید انقلاب و گرفتاریهای نظام که اجازه نمیدهد امام آرائش را مورد بررسی و ارائه قرار بدهد.
مانع دوم این بود که متأسفانه در برخی از خواص ما این ظرفیت وجود نداشت که امام بتواند آنچه را که میداند و معتقد هست بیان کند. شگفت آور است این نامهای که آیت الله جناب آقای مهدوی کنی در هنگامی که در شورای نگهبان بودند، سال 61 به حضرت امام نوشتهاند در زمینه طلاق در موارد عسر و حرج که آیا جایز هست یا نه؟ بعد اینکه برخی از فقها جایز نمیدانند و استدلالشان این است و بالعکس؛ حضرت امام در پاسخ به این بزرگوار نوشتهاند «طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت و الا با الزام وادار به طلاق نمایند و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود». این طلاق قضایی است، بعد این جمله را می گویند: «و اگر جرأت بود مطلبی دیگر بود که آسانتر بود...». من خیلی این طرف و آن طرف زدم تا ببینم بعد از اینکه امام این پاسخ را دادند کسی رفت بپرسد «اگر جرأت بود مطلب دیگری بود» این مطلب چیست؟
اگر منظور امام مسئله «فص» بود که مورد اشکال و اعتراض این آقایان بود، یا فرض کنیم در همان نامهای که اختیارات وسیع حکومت اسلامی را مطرح کردهاند آنجا در پایانش امام فرمودهاند بالاتر از این هم مطالبی است، امام در گوشه و کنار آثار خودشان در این دهه بعد از پیروزی انقلاب اشاراتی دارند به اینکه من حرفهای دیگری هم دارم و ای کاش چنین فرصت و مجالی برای حوزههای علمیه و علمای ما پیدا شده بود که آنها میتوانستند از این ظرفیتهای بزرگ بهترین استفادهها را ببرند.
اما در عین حال باز هم خدا را شاکر و سپاسگزاریم که خداوند در این عصر و زمانی که ما زندگی میکنیم این وجود با برکت را به امّت اسلامی ارزانی فرمود و امیدوار هستیم که حوزههای ما و روحانیّت ما و علمای ما و ما طلاب کوچک و حقیر پیوسته بتوانیم از این سرچشمه زلال فقاهت استفاده کنیم و این خط مشی را ادامه بدهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
شخصیتهای فقهی معمولاً دو گونه اثر دارند ؛ یکی فقه استدلالی و دیگری فقه فتوایی. بسیاری از ما تصور میکنیم که قدرت علمی فقیه در آثاری که جنبه استدلالی دارد ظهور و بروز پیدا میکند ولی این نکته نکتهی کاملی نیست. چرا که اثر فتوائی گاه دارای ظرافتها و دقت نظرهایی است که در یک متن استدلالی دیده نمیشود، بیجهت نیست که مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی پیش از اینکه با بحثهای استدلالیاش در جامعه علمی شناخته شود، با حاشیهی عروهاش شناخته شد و وقتی که همین حاشیه که جنبهی فتوایی دارد به دست اهل فن رسید، عدهای معتقد شدند که آیت الله بروجردی اعلم است، با همان حواشی که بر عروه داشته است.
تحریر الوسیله یک متن فتوایی است، اما این متن فتوایی بسیاری از امتیازات فقهی امام را به خوبی نشان میدهد. موضوع عرایض بنده در خدمت اساتید و بزرگان و سروران مکرّم این است؛ فقه فتوایی حضرت امام قبل و بعد از تحریر الوسیله. اما قبل از تحریر الوسیله مرحوم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی وسیله النجاه نوشت، امام رضوان الله تعالی علیه در مدت هفت سال وسیله را تعلیقه زدند. در مرحله دوم بعد از گذشت حدود ده سال این تعلیقه به متن راه پیدا کرد و متن هم تکمیل شد و شد تحریر الوسیله، این مرحله دوم.
و اما مرحله سوم؛ فقه فتوایی امام بعد از تحریر الوسیله است که البته متأسفانه متن تدوین شدهای در این زمینه در اختیارمان نیست. من سیر این سه مرحله را به صورت مختصر و فشرده خدمت عزیزان را یادآور میشوم؛ تعلیقه بر وسیله، سپس تحریر الوسیله و بعد فتاوای بعد از تحریر.
اما تعلیقه؛ تعلیقهی امام در بین همه تعلیقاتی که بر وسیله وجود دارد یک تعلیقهی ممتاز است، تعداد زیادی از تعلیقات وسیله خوشبختانه به چاپ رسیده و در اختیار ما هست، تعلیقهای از مرحوم آیت الله حجّت، مرحوم آیت الله صدر، مرحوم آیت الله شاهرودی، آیت الله اصتهباناتی و عده دیگری از بزرگان به چاپ رسیده است.
اما تعلیقهی امام در بین این تعلیقات امتیازاتی دارد که به برخی از این امتیازات اشاره میکنم: اولین امتیاز این است که حضرت امام در هنگام این تحشیه و تعلیقه به روایاتی که مرحوم سیّد در متن وسیله مورد استناد قرار دادند که روایات فراوانی هم هست اعتنا و توجه زیاد دارند. با اینکه غالباً در حواشی به این گونه روایات توجه چندانی نمیشود. گاهی اوقات، حتی تعبیر مرحوم سیّد در متن وقتی روایتی را نقل میکند «قال النبی (ص)» را بکار می برند، ولی حضرت امام «قال» را حذف کردهاند و به جای آن «عن» گذاشتهاند، یعنی دقت در اینکه آیا میتوان با توجه به سندی که برای روایت هست اسناد جزمی به پیغمبر و امام داد یا نه؟ چون سند قابل تأمّل است به جای «قال» باید «عن» به کار برد.
در فضیلت قرض، در کتاب القرض وسیله این نکته در کلام امام دیده میشود، تک تک این روایاتی که در متن بوده حضرت امام رضوان الله تعالی علیه مورد مراجعه و دقت قرار دادهاند و هر جا که نظر دیگری دیدهاند آن را در حاشیه آوردهاند، در مقدمات صلاه وسیله روایت معروفی است درباره فضیلت بنای مسجد و حاشیهای حضرت امام دارند که متن آن روایتی که در متن آمده است را تصحیح فرمودهاند.
همچنین روایت دیگری هست در بحث دیگری که آن را هم به عنوان مثال بد نیست خدمت عزیزان و سروران خودم اشاره کنم؛ در همان کتاب الدین و القرض، وقتی که عثمان بن زیاد از امام صادق(ع) سؤال میکند که طلبی از شخصی دارم و او میخواهد خانهاش را بفروشد و دینش را به من ادا کند، حضرت فرمودند اعیذک بالله أن تخرجه من ظل رأسه، و سه بار این جمله در متن تکرار شده است، حضرت امام در تعلیقه خودشان دارند «لم أجد هذا التکرار فی الوسائل و الکافی فی النسخ التی عندی نعم ما فی المتن موافق للحدائق و الجواهر» اینکه این جمله تکرار شده باشد تأثیری در استنباط حکم ندارد، اما نقل روایت چندان مورد اهمیّت و اهتمام است که به منابع مختلف مراجعه شود چه منابع حدیثی و چه منابع فقهی، بعد هم حذف نمیکند حضرت امام و اینکه بفرماید نیست! نه، جواهر اینطور نقل کرده ولی در وسائل که کتاب حدیثی است چنین نقلی دیده نمیشود.
از این گونه موارد در تعلیقات امام و در توجهات حضرت امام دیده میشود، در ابتدای کتاب الوقف روایتی را مرحوم سیّد نقل کرده است، همان روایت معروف از پیامبر اکرم، إذا مات ابن آدم انقطع عمله، حضرت امام رضوان الله تعالی علیه حاشیهای دارند علی روایة العامه، تصریح فرمودند که روایت عامی است، این را در تعلیقه انجام دادند اما در تحریر وقتی خودشان دست به قلم گرفتهاند برای اینکه تألیف کنند این روایت عامی را برداشتهاند و به جای این روایت عامی یک روایت مشابه که دارای سند معتبر است «ففی الصحیح عن أبی عبدالله علیه السلام» روایت صحیحهای را از امام صادق جایگزین کردهاند.
نکته دوم این است که امام را به لحاظ اخلاقی و معنوی میتوان از کتاب تحریر الوسیله شناخت، هر چند تحریر یک متن فتوایی فقهی است اما گاه امام در لا به لای همین فتاوا نکات خاص اخلاقی را مطرح کردهاند که البته ثمره فقهی هم دارد! در بحث اجتهاد و تقلید وسیله مرحوم سیّد در شرایط مرجع تقلید تأکید بر علم و اجتهاد و عدالت و ورع دارد، با همین تعبیر هم آوردند، برخی از محشین مثل مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر این سوال را مطرح می کنند که آیا ورع غیر از عدالت است و بیش از عدالت چیزی را اثبات کنند یا نه؟ اما حضرت امام در شرط ورع تشکیکی نکردهاند، بقیهی شرایط مرجع تقلید را هم مثل ظهور اضافه نکردهاند که این هم عجیب است. جا داشت شرایط دیگر برای مفتی اضافه شود، اما آنها را نامی نبردند و احتیاطی نکردند، اما این نکته را هم اضافه کردند که مرجع تقلید نباید مکبّ بر دنیا باشد و در صدد تحصیل جاه و مقام و مال و ثروت باشد این را افزودهاند، این نشان میدهد این محشین در مسئله مرجعیت و فقاهت چه حساسیتهایی دارد، همین حاشیه نشان میدهد و واضحتر و روشنتر بحث در تشاح بین ائمهی جماعات است، مسئلهای که از قدیم الأیام در فقه مطرح بوده است، به محشیان وسیله و به محشیان عروه مراجعه بفرمایید معمولاً در اینجا وقتی به مسئلهی تشاح میرسند میگویند تشاح یا لقرضٍ دنیوی است که آنها را کنار میگذاریم و یا لا لقرضٍ دنیوی است که به سراغ مرجّحات در نزد مأمومین میرویم و میگویند تشاح اگر لقرض دنیوی نباشد ضرری به عدالت نمیرساند! فتوای اختصاصی حضرت امام در بین همهی محشیّان نه فقط در «وسیله» بلکه در «عروه» هم این است که در حاشیه خودشان این مطلب را افزودهاند، «الاحوط الاولی ترک الاقتدا بهم جمیعاً» آنها که میگویند به خاطر خدا دعوا میکنیم، دعوای برای امامت جماعت داریم اولی آن است که پشت سر هیچ کدام از آنها نماز خوانده نشود، این دعواها دعوای برای خدا نمیتواند باشد.
عزیزان و طلاب جوانی که میخواهند مسئله را تعقیب شوند به آنها متذکر میشوند که همین مسئله را مراجعه بفرمایند به مصباح الفقیه، فقیه همدانی رضوان الله تعالی علیه که آنجا این نکته را در بحث تشاح افزوده است که اطمینان به قصد اخلاص برای کسانی که در میدان این درگیریها وارد میشود باقی نمیماند، این تازه به حد امامت جماعت است که پائین ترین مرتبهی سمت روحانیت است و شما از اینجا خودتان بالا بروید و حدیث مفصل را بر این مبنای امام بخوانید. در بحث تشاح که ایشان اختصاصاً در ایشان نظر دادهاند و محشی دیگری را ندیدهام که همراه ایشان باشند.
امتیاز سومی که حضرت امام دارند این است که معمولاً فقها در تحشیهی متون فقهی غالباً این طور است که وقتی به آداب، مکروهات و مستحبات میرسند اهتمام چندانی در اظهار نظر و بررسی فقهی ندارند! شاید با توجه به مبنایشان در تسامح در ادله سنن نیازی نمیبینند و یا عبودیّتی برای این کار قائل نیستند. مثلاً در کتاب الصوم بحثی درباره روزهای مستحب است و لیستی از روزههای مستحب ارائه شده است، در جای جای وسیله مراجعه کنید و ببینید امام همان اهتمامی را که به احکام الزامی دارد با همان جدّیت مسئله را در احکام غیر الزامی هم تغیب میکند، آن هم حکم الهی است، و أما المندوب من الصوم فالمؤکد منه افراد، باز به همه محشّین مراجعه کنید که هم در وسیله، در تعلیقات بر وسیله و هم در عروه معمولاً این بخش را بدون حاشیه رها کردهاند، امام رضوان الله علیه نسبت به تک تک این موارد مراجعه کردهاند، در برخی از مواردش فرمودهاند لم أعثر علی دلیله...، برخی از موارد فرمودند یأتی به رجاءً، تک تک این موارد مراجعه شده، کسی که به تحریر امام و به حاشیه امام در وسیله مراجعه میکند اطمینان پیدا میکند که تک تک این موارد با دقت حتّی در آداب و مستحبات مورد توجه و التفاط قرار گرفته، اما یک حسن سلیقهای هم حضرت امام دارند، چون فقاهت یک مسئله است، سلیقهی در تدوین یک متن فقهی امر آخر است، سلیقهی امام خیلی جالب است، در همین فهرست روزههای مستحب یکی از موارد یوم المباهله است، بیست و چهارم ماه ذی حجه؛
امام مراجعه میکنند میبینند نسبت به خصوص یوم المباهله دلیلی برای استحباب وجود ندارد، مرحوم صاحب جواهر هم چیزی در این زمینه اصلاً نشان نمیدهد، حتی یک سندی وجود داشته باشد که قابل تسامح هم باشد ولی اینجا جایی نیست که امام در حاشیه استحباب نسبت به یوم المباهله را به صورت کلی زیر سؤال ببرند، یوم المباهله اینطور نیست، چه باید کرد؟ فراصت و دقّت نظر و حسن سلیقه را ببینید، به جای اینکه امام در اینجا هم مثل برخی از موارد دیگر بفرمایند دلیلی ندارد یا دلیلی پیدا نکردند اینطور فرمودند یصوم بقصد القربة المطلقه، به جای تشکیک کردن تشویق هم میفرمایند که به نیّت قربت مطلقه، این یک و شکراً لإظهار النبی (ص) فضیلة عظیمة من فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، این بخصوص برای طلاب جوان خیلی آموزنده است که گاهی از اوقات دیده میشود شخص به صرف اینکه مطلبی را برای آن دلیل متقن و معتبری ندارد به راحتی یک مسئلهی دینی که در بین مردم جا افتاده و پذیرفته شده مورد تشکیک و تردید قرار میدهند، امام اینطور نیست، به جای اینکه بفرماید یوم المباهله روزه گرفتنش دلیل و مدرکی ندارد، میفرماید نه! دلیل و مدرک خاص لازم ندارد، شکراً لإظهار النبی فضیلة عظیمة من فضائل امیرالمؤمنین، به این نیّت شما روزه بگیرید و تشویق هم میکنید، اینها توجه است که در متن فتوایی با چه زبانی و با استخدام چه الفاظی باید آن مُفاد رسانده شود، کسی که اهل تحریر الوسیله است از این حاشیه میفهمد که مبنای مسئله چیست؟ و آن کسی هم که مقلّد است استفاده خودش را میکند و جمع بین این دو مطلب کار ساده و راحتی نیست، این نکته سوم.
و اما نکته چهارم؛ بحثهایی است که بر مبانی امام متوقف است و امام مبانی زیادی را در این حواشی بر وسیله مطرح فرمودهاند که این مبانی مهمی است، مثلاً در بحث زکات این بحث مطرح است که اگر حاکم فقیه جامع الشرایط مطالبهی زکات را کند و حکم کند به اینکه زکات را به من بدهید، تبعیت واجب است، سیّد در وسیله میفرمایند بر مقلدین این حکم نافذ است بر غیر مقلدین این حکم نافذ نیست! این متن است. محشین آنهایی که حکم حاکم را مطلقا نافذ میدانند حاشیه دارند، قهراً امام هم اینجا حاشیه دارند، این هم روشن.
اما نکتهای که در حاشیه حضرت امام اضافه وجود دارد، آن نکته این است که حکم حاکم نافذ برای غیر مقلّد، بسیار خوب! اما کدام حکم؟ حکمی که حاکم میکند لمصلحة شخصیه نافذ است یا حکمی که حاکم میکند لمصلحة الاسلام نافذ است، این حاشیه اختصاصی امام است. آن قسمت که حکم حاکم برای غیر مقلّد هم معتبر است حاشیه عمومی است، روی مبنا بسیاری از علما فرمودند، اما آنکه امام فرمودند این است، حاشیهی وسیله امام این است: اذا کان علی نحو الحکم لمصلحة المسلمین و در تحریر اسلام را هم اضافه فرمودهاند، علی نحو الحکم لمصلحة الاسلام و المسلمین، و احتراز میشود با این قید از خیلی از انگیزههای دیگری که ممکن است در مطالبه کردن زکات و امثال آن احیاناً وجود داشته باشد و امام در این گونه موارد حکم را نافذ نمیدانند.
از این مثالها هم زیاد داریم برای اینکه صرفهجویی در وقت بشود میگذرم.
نکته دیگری که در فتاوای امام در تعلیقه و در تحریر شگفت آور است، حساسیتهای امام را از لا به لای این تعلیقات میشود به دست آورد که امام در چه مسائلی حساس است؟ حساسیتها متفاوت است، به نظر بنده تمام این وسیله و تحریر را که انسان مرور کند بیشترین حساسیت آنجایی است که فتوایی را مرحوم سیّد رضوان الله تعالی علیه مطرح کرده، هر چند خودش نپذیرفته اما با احتیاط از آن عبور کرده، در حدّ احتیاط! امام این احتیاط را ابتدا به فتوا تبدیل کرده و فرموده «اقوا» و سپس بالاتر از آن، فرمودهاند آن ترحمی که بر خلاف این فتوا وجود دارد فی غایة الفساد، و من هر چه گشتم در جای دیگر این تعبیر را از امام پیدا نکردم که یک نظر یا احتمالی را در فقه با این شدّت و حدّت، ایشان فی غایة الفساد تلقی کرده باشد و ترک کرده باشد، این مسئله چیست که حساسیت امام را برانگیخته. مسئله مربوط است به کتاب طلاق که هم سیّد در ملحقات عروه و هم سید اصفهانی هم در وسیله آورده و آن مسئله این است که اجازه بدهید به جای اینکه توضیح بدهم همان عبارت مرحوم سید را برایتان بخوانم؛ «ربما یحتال» یک حیلهای به کار برده میشود و امام شخصیتی است که به حیلهها در دین و به نام دین بسیار حساس بود و فتوای امام در باب ربا به همین دلیل تغییر کرد، یکی دیگر از اینها در حکم «امرأة شابه» است که میشود حیلهای به کار برد که یک گروهی از مردم در یک مجلس با زنی ارتباط جنسی و مباشرت برقرار کنند، زنی که ذات عده هم هست! مع دخول الجمیع بها، با فرض اینها از همهی اینها در همان روز و مجلس دخول هم اتفاق افتاده، فاصله عده هم نباشد! حیلهای را گفتهاند که مرحوم سیّد فقط گفته این حیله خلاف احتیاط است، حدّش خلاف احتیاط است، آن حیله هم در اینجا هست. میفرمایند ذلک و أن یتمتع بها أحدهم، یکی تمتع میکند ... بعد از دخول هم مدت خود را میبخشد، ثم یعقد علیها، سپس عقد میکند، این عقد دوم بعدش دخولی صورت نمیگیرد و بدون عده است، نفر بعدی جایگزین میشود، نفر سوم، چهارم، پنجم و الی آخر، اینجاست که امام آنچه را که مرحوم سیّد به عنوان حیله مطرح کرده ابتداءً خود سیّد خلاف احتیاط تلقی کرده و در عروه هم خلاف احتیاط است، امام میفرمایند بالاتر از خلاف احتیاط، ولی بعداً در تحریر که میرسند میفرمایند فی غایة الفساد است. هر جا که امام باب حیله در فقه گشوده میشود این حساسیت در فتاوایشان دیده میشود، یکی از حساسیتهای عجیب امام این است.
تا اینجا آنچه را که عرض کردم برخی از اختصاصاتی است که مربوط میشود به تعلیقه وسیله، پس از تعلیقه وسیله نوبت به تحریر الوسیله میرسد، امام بار دیگر قلم به دست میگیرند حواشی را داخل متن میکنند، اما در همین کار تفاوتهایی اتفاق میافتد، عبارتهایی را امام عوض میکنند که تا مقایسهی بین وسیله و تحریر صورت نگیرد انسان تشخیص نمیدهد که چرا امام این کارها را کردند! در ابتدای همین بحث خُمس و انفال است که مرحوم سیّد رضوان الله تعالی علیه تعبیری را که به کار بردهاند این است که فرمودهاند نصف خمس یعنی سهم سادات امرش به ید مالک است و سهم امام به دست مجتهد جامع الشرایط و أما النصف الذی للإمام فأمره إلی المجتهد الجامع للشرایط، در تعلیقه امام چیزی اینجا ندارند، نسبت به سهم سادات البته ایراد کردند که آن هم باید به مجتهد رسانده شود، اما نسبت به سهم امام چطور؟ جای حاشیه است؟ نه امام حاشیهای ندارند ولی وقتی تحریر را نوشتهاند،این عبارت را تغییر دادند، فأمره راجعٌ إلی المجتهد جامع للشرایط را برداشتند کردند فأمره راجع إلی الحاکم، ولو بفرمایید که مجتهد جامع الشرایط و حاکم عبارتُ اُخرای یکدیگر هستند! در همین بحث خُمس و پس از آن وقتی نوبت به بحث انفال میرسد تعبیری را که مرحوم سیّد در انفال دارد این است «و هی ما یستحق الامام علی جهت الخصوص لمنصب امامته فما کان للنبی (ص) لمنصب نبوّته و ریاسته الإلهیّة» این تعبیر است.
حضرت امام در حاشیهی وسیله چیزی ندارند، اما در تحریر که این مطلب را نوشتهاند منصب نبوت را حذف کردهاند، که انفال مربوط به جنبهی ریاست پیغمبر است، مربوط به حیثیت نبوت پیغمبر نیست! تعبیر او بود للنبی لمنصب نبوته و ریاسته، نبوت برداشته میشود، این مربوط به جنبهی ریاست پیامبر است نه مربوط به جنبهی نبوت. تک تک این کلمات و واژهها با محاسبه و دقت نظر در کتاب تحریر الوسیله مورد توجه قرار گرفته، بعضی از مسائل را امام حذف کردند، بحث در مکروهات، کراهت معاملهی با اکراد در وسیله هست اما در تحریر الوسیله با اینکه مکروهات و آداب آمده ولی در عین حال حذف شده است، این مرحلهی دوم از این مرحله هم به اشاره میگذرم.
مرحله سوم؛ در تلقی بسیاری از افراد سقف فقاهت امام تحریر الوسیله است، اوج فقه امام را در تحریر الوسیله میبینند، نه! امام پس از تحریر الوسیله هم فتاوایی دارد مهم و به نظر بنده حتّی بسیاری از فتاوای خود را به لحاظ جهات و مصالحی در تحریر هم نیاورده است با اینکه نظر داشته، پانزده سال قبل کتاب النکاح را وقتی در محضر حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی استفاده میکردیم این نکته را فرمودند که از حضرت امام سؤال کردند شما در مسئله نظر به اجنبیّه احتیاط فرمودهاید در تحریر الوسیله و وجه و کفّین را فتوای به جواز نظر ندادهاید، حالا هم نظرتان همین است؟ امام فرمودند نه! آنجا نخواستم نظرم را بگویم، من جایز میدانم و در تحریر الوسیله این فتاوا را به جهاتی نیاوردهام و الآن این جهات در کار نیست! البته استاد بزرگوار جهتی را که حدساً میفرمودند این بود که این مربوط به قبل از انقلاب بود و مفاسدی که وجود داشت ولی حدس بنده چیز دیگری است. حدس بنده همان غائلهای است که برای امثال شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب پیش آوردند، فتوا دادن به این استثنا معونهی زیادی داشت، امام هم نیاوردند. نمیشود گفت سقف فتوا همین بوده، در بحث رادیو و تلویزیون امام نفرموده است حرام است، فرمودند که من اجازه نمیدهم.
فتوای امام، آنچه ما ورای تحریر الوسیله بود ولی ابراز شد عکس العمل داشت، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله قدیری را که از شدّت علاقه به امام نامه نوشت که حضرت امام موقعیّت و جایگاه شما اقتضا میکند که در مسائلی مانند شطرنج فتوای دیگری هم اگر داشته باشید ابراز نکنید ، البته جنبه فقهی هم مسئله داشت و مناقشاتی به آن داشت و آن جوابی که حضرت امام دادند. در بحث انفال حضرت امام فرمودند برای شیعه مباح است هم در تعلیقه وسیله و هم در تحریر الوسیله، هم این مبنا شد که وقتی قانون اراضی موات را در مجلس در سال 65 به تصویب رساندند مصوبهی مجلس این بود که اگر کسی بدون مجوز حکومت اسلامی اراضی موات را احیا کند مالک نمیشود، شورای نگهبان به استناد همین تحریر الوسیله این مصوبه را رد کرد، گفت اجازه برای احیاء موات لازم نیست و امام در تحریر الوسیله چنین شرطی را نپذیرفته و آن وقت حضرت امام در نامهای به مرحوم آیت الله قدیری همین مسئله را مطرح کردند که مگر میشود حکومت اسلامی منابع طبیعی و جنگلها را رها کند که هر کسی هر کاری خواست انجام بدهد؟! این سقف فتوای امام نیست، چقدر ما باید متأسف باشیم و متأثر باشیم که امام با آن اوج فقاهت، بعد از پیروزی انقلاب با دو مانع مواجه شد، یکی مشغله های شدید انقلاب و گرفتاریهای نظام که اجازه نمیدهد امام آرائش را مورد بررسی و ارائه قرار بدهد.
مانع دوم این بود که متأسفانه در برخی از خواص ما این ظرفیت وجود نداشت که امام بتواند آنچه را که میداند و معتقد هست بیان کند. شگفت آور است این نامهای که آیت الله جناب آقای مهدوی کنی در هنگامی که در شورای نگهبان بودند، سال 61 به حضرت امام نوشتهاند در زمینه طلاق در موارد عسر و حرج که آیا جایز هست یا نه؟ بعد اینکه برخی از فقها جایز نمیدانند و استدلالشان این است و بالعکس؛ حضرت امام در پاسخ به این بزرگوار نوشتهاند «طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت و الا با الزام وادار به طلاق نمایند و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود». این طلاق قضایی است، بعد این جمله را می گویند: «و اگر جرأت بود مطلبی دیگر بود که آسانتر بود...». من خیلی این طرف و آن طرف زدم تا ببینم بعد از اینکه امام این پاسخ را دادند کسی رفت بپرسد «اگر جرأت بود مطلب دیگری بود» این مطلب چیست؟
اگر منظور امام مسئله «فص» بود که مورد اشکال و اعتراض این آقایان بود، یا فرض کنیم در همان نامهای که اختیارات وسیع حکومت اسلامی را مطرح کردهاند آنجا در پایانش امام فرمودهاند بالاتر از این هم مطالبی است، امام در گوشه و کنار آثار خودشان در این دهه بعد از پیروزی انقلاب اشاراتی دارند به اینکه من حرفهای دیگری هم دارم و ای کاش چنین فرصت و مجالی برای حوزههای علمیه و علمای ما پیدا شده بود که آنها میتوانستند از این ظرفیتهای بزرگ بهترین استفادهها را ببرند.
اما در عین حال باز هم خدا را شاکر و سپاسگزاریم که خداوند در این عصر و زمانی که ما زندگی میکنیم این وجود با برکت را به امّت اسلامی ارزانی فرمود و امیدوار هستیم که حوزههای ما و روحانیّت ما و علمای ما و ما طلاب کوچک و حقیر پیوسته بتوانیم از این سرچشمه زلال فقاهت استفاده کنیم و این خط مشی را ادامه بدهیم.